وقتی که سالهای عمر زیاد میشوند (حتی بی آنکه ناخوش باشی) خیلی وقتها به چرت میافتی، و ساعات همچون گلهای تنبل در چشمانداز تو گذر میکنند. حال و روزگار آقای چیپس چنین بود، خاصه با فرارسیدن ترم پاییزی و کوتاه شدن روزها و زود تاریک شدن هوا، تاجایی که لازم میشد چراهای گاز مدرسه را پیش از زنگ آخر روشن کنند. چیپس، مثل بعضی از دریانوردان پیر، هنوز سیر زمان ادامه ...
با سلامی از فلوریا آملیا به اورلیوس آوگوستین، اسقف هیپو. به راستی عجیب است که تو را این طور خطاب میکنم. روزگاری، خیلی خیلی پیش از این، به سادگی مینوشتم: «به اورل کوچولوی شوخ و شنگم» اما اکنون از زمانی که دستهایت را دورم حلقه میکردی، ده سال گذشته است و بسیاری چیزها عوض شده است. این را مینویسم، زیرا کشیش قرطاجنه به من اجازه داده است تا اعترافات تو ادامه ...