یک روز، زندگی هست. مردی مثلا، در سلامت کامل، نه حتی پیر، بی هیچ سابقهای از بیماری. همه چیز همان طور است که بود، همانطور که خواهد بود. هر روزش را میگذراند، سرش به کار خودش است و رویایش منحصر به همان زندگیست که پیش رو دارد. و بعد، ناگهان، مرگ از راه میرسد. آدمی آه کوچکی سر میدهد، فرو میرود توی صندلیاش، و مرگ ظاهر میشود. یکبارگیِ آنجایی برای ادامه ...