از اصل و تبار یوزف کِنِشت هیچ آگاهی خاصی نداریم. او نیز مثل بسیاری از دانش آموزان مدارس برگزیده یا در دوران کودکی پدر و مادر را از دست داد، یا هیات مربیان وی را از شرایط و اوضاع نابسامان و ناخوشایند خانوادگی رهانیدند و سرپرستیاش را برعهده گرفتند. در هر صورت، وی از ستیز و تعارض شرایط بین مدرسهء برگزیدگان و خانه که جوانیِ بسیاری از پسرهای دیگر هم نوع او را پیچیده و آشفته میساز د و ورود به درون نظام را دشوارتر میکند، و در بعضی موارد جوانان با استعداد را به شخصیّتهای مسئلهساز بدل میکند در امان ماند.
کِنِشت یکی از آدمهای خوشبختی بود که ظاهرا گویا برای زندگی در کاستالیا، و برای نظام، و برای خدمت در هیات مربیان و استادان آفریده شدهاند. گرچه وی از نابسامانیها و پیچیدگیهای زندگی ذهن در امان نمانده بود ولی این فرصت را یافت که بتواند تراژدی یا زندگی اندوهباری را که وقف تفکر شده است بدون دردسر و تلخکامی شخصی از سر بگذراند. در حقیقت، احتمالا این تراژدی یا زندگی اندوهبار نتوانسته است ما را برانگیزاند تا کُنه شخصیّت یوزف کِنِشت را مورد توجه و تجزیه و تحلیل ژرف قرار بدهیم، بلکه آن رفتار و کردار آرام، بی سر و صدا و شاد، و اگر نه درخشان وی بود که سرنوشت یا تقدیر و استعدادهایش را به بار نشاند…
■ بازی مهره شیشهای
• هرمان هسه
• ترجمه عبدالحسین شریفیان
• انتشارات اساطیر