پنج سطر

از هر کتاب

رنج‌های ورتر جوان

آه، چه خشنودم از آن که ره سپاردم! آه، عزیزترین دوستم، به راستی قلب انسان چگونه است؟ ترک کردن تو، توئی که تا این اندازه دوست می‌دارم، توئی که هماره از او جداناپذیر بوده‌ام، ترک تو، و حال داشتن و تجربه کردن چنین احساسی از خوشحالی و خرسندی…! امّا نیک می‌دانم که مرا خواهی بخشود. آیا به راستی سایر روابطم، به گونه‌ای از سوی تقدیر برگزیده نشده بود تا قلبی همچون قلب مرا به رنجش و آزردن برانگیز…؟
آه لئونورای بینوا! با این حال، من کاملا بی‌گناه بودم… آیا به راستی مقصرم، چنانچه تنها در اندیشهء تفریح با جذّابیت‌های هوس‌انگیزِ خواهرش به سر می‌بردم، حال آن که همزمان، آتش عشقی شوم، در قلب او روشن گشته بود…؟ با این حال، آیا به راستی بی‌گناهم…؟ آیا به سهم خویش، احساسات او را تشویق نکردم، و دامن به عشق او نزدم؟ آیا بارها از تراوشات ساده و بی‌ریای احساسات او، سرگرم نگشتم؟ تراوشاتی که بارها و بارها، موجب خندیدن ما می‌شد، هرچند به هیچ روی، ماهیتی خنده‌آور و مضحک در بر نداشتند…

 

 

■ رنج‌های ورتر جوان

• یوهان ولفگانگ گوته
• ترجمه فریده مهدوی دامغانی
• نشر تیر

طراحی گرافیک مهدی محجوب
فریده مهدوی دامغانی (مترجم), کتاب غیرایرانی, نشر تیر, یوهان ولفگانگ گوته