پنج سطر

از هر کتاب

ربه‌کا
گذشته‌شب در رویا میدیدم که به «ماندرلی» برمیگردم و مقابل نرده مشرف به خیابان بزرگ سراپا ایستاده‌ام، ولی مثل این بود که ورود برای من ممنوع بود، زیرا نرده با قفل بسته شده بود، دربارن را صدا کردم، کسی بمن جواب نداد، وقتی از فاصله میله‌های زنگ‌زده نگاه میکردم اطاق دربان هم خالی و ساکت بود.
هیچ دودی از لوله بخاری برنمیخاست و پنجره‌های کوچک هم نشان میداد که خانه متروک مانده است و ناگهان احساس نمودم قدرت فوق‌العاده‌ای بمن داده شد و چون شبحی گذرا در عالم رویا از فاصله میله‌ها عبور کردم.
خیابان وسیع در برابرم گشوده شد و همان انحنای معمولی در نظرم ظاهر گردید، اما هرچه بیشتر میرفتم تغییرات آن روشن‌تر میشد، تنگی جا و ظاهر نامساعد آن می‌نمایاند که همان خیابان پردرخت همیشگی نیست.
ابتدا غرق در حیرت شدم، ولی سرم را فرود آوردم تا از فاصله یکی از شاخه‌ها بگذرم و دانستم چه واقع شده است؟ بر اثر آغاز فصل پاییز طبیعت درختان را از برگهای سبز برهنه ساخته بود، تاریکی سختی همه جا را فرا میگرفت و در بعضی جاها درختان سدر که از برگهای سبز عاری و برهنه بودند شاخه‌های آن بهم نزدیک شده و در حال عبور چون طاقنمای کلیسا بالای سرم را فرا گرفته بود، غیر از آن درختان دیگری هم بودند، درختانی که بخاطر نمیاوردم آنها را دیده باشم…

■ ربه‌کا

• دافنه دوموریه
• ترجمه عنایت الله شکیباپور

• انتشارات مهتاب و عرفان

طراحی گرافیک و تبلیغات، طراحی لوگو، طراحی بروشور، طراحی کاتالوگ، طراحی سایت

◄ اقتباس سینمایی از کتاب ربه‌کا در فیلمی محصول ۱۹۴۰ ساخته آلفرد هیچکاک که برنده جایزه اسکار گردید:

 

طراحی گرافیک مهدی محجوب
انتشارات مهتاب و عرفان, دافنه دوموریه, عنایت شکیباپور (مترجم), کتاب غیرایرانی