اتاق خواب غیرعادی است و ناآشنا. نمیدانم کجا هستم، و چه طور شد که از این جا سر در آوردم. ماندم چه طور باید خودم را به خانه برسانم. من شب را همینجا گذراندهام. با صدای زنی از خواب بیدار شدم و اولش خیال کرم او کنارم روی تخت خوابیده است، ولی بعد متوجه شدم دارداخبار میگوید و من صدای ساعت رادیویی را میشنوم، و وقتی چشمهایم را باز کردم، ادامه ...
من دو دوست دارم، یک دوست خوب و یک دوست بد. و البته برادرم هم هست. شاید او مثل من خونگرم و صمیمی نباشد، ولی خوب است. در مدتی که برادرم نیست، من از آپارتمانش استفاده میکنم. آپارتمان دلنشینی است. برادر من نسبتا پولدار است. خدا عالم است برای امرار معاش چه کار میکند. من به این موضوع توجه چندانی نکردهام. چیزی میخرد یا میفروشد و حالا به سفر رفته ادامه ...