وقتی همسر کشیش با مردی جوان و بیپول فرار کرد، افتضاحی برپا شد که نگو و نپرس. دو دختر کوچکش فقط هفت و نه سال داشتند. و کشیش شوهر خیلی خوبی بود. درست است که مویش کمکم جوگندمی میشد، ولی سبیلش سیاه بود، خوشسیما به نظر میرسید، و هنوز با شور و شیدایی پنهانی به زن عنانگسیخته و زیبایش عشق میورزشید. چرا رفت؟ چرا با چنین بیزاری علنی و مبهوتکنندهای ادامه ...