«مگراز روی نعش من رد بشوی» «اینطور حرف نزنید مامان، خیلی سبک است. از شما بعید است. شما که می دانید من تصمیم خودم را گرفته ام و زن او می شودم» «پدرت ناراضی است سودابه. خیلی از دستت ناراحت است» «آخر چرا؟ من که نمی فهمم. خیلی عجیب است ها!یک دختر تحصیلکرده به سن و سال من هنوز نمی تواند برای زندگی خودش تصمیم بگیرد؟ نباید خودش مرد زندگی ادامه ...
در چند میلی جنوب سوله داد، از کنار تپه ای، رودخانه سالیناس، عمیق و سبزرنگ جریان دارد و به دریاچه ای فرو می ریزد. آب آن گرم است، زیرا پیش از آنکه به دریاچه فروریزد، از روی شن های زرد و گرم و از زیر اشعه خورشید می گذرد. یک سوی رودخانه، سراشیب های زرین تپه های پیچاپیچ رو به کوه سرسخت و سنگی گابیلان کشیده شدهاست، اما آن سو ادامه ...