پنج سطر

از هر کتاب

Archive for آبان, ۱۳۹۸

روزی کتابی خواندم و کلّ زندگی‌ام عوض شد. کتاب چنان نیرویی داشت که حتی وقتی اولین صفحه‌هایش را می‌خواندم، در اعماق وجودم گمان کردم تنم از میز و صندلی‌ای که رویش نشسته‌ام جدا شده و دور می‌شود. اما با آن‌که گمان می‌کردم تنم از من جدا و دور شده، گویی با تمام وجود و همه چیزم، بش از هر زمان دیگر، روی صندلی و پشت میز بودم و کتاب نه   ادامه ...

ارسلان فصیحی (مترجم) انتشارات ققنوس اورهان پاموک کتاب غیرایرانی

پاهایش یخ کرده بود و هربار که کمی تکانشان می‌داد می‌شنید که سنگها زیر تخت کفشهایش به نحوی شکایت‌آمیز به صدا درمی‌آیند. درحقیقت، شکایت در او بود. هرگز برایش پیش نیامده بود که چنین مدت درازی بی‌حرکت، پشت خاکریزی، در کنار شاهراه، در کمین بماند. روز، دامن بر می‌چید. یا احساس ترس، و به عبارت دیگر، با احساس خطر، تفنگش را قراول رفت. دیری نگذشته شب رفته‌رفته فرا می‌رسید و   ادامه ...

اسماعیل کاداره قاسم صنعوی (مترجم) کتاب غیرایرانی نشر مرکز

به گمانم زمان آن فرا رسیده باشد که خا طرات پاسکوآل دوآرته را برای چاپ تحویل دهم. اگر پیش‌تر چنین می‌کردم شاید اقدام زیاده از حد شتابزده‌ای می‌بود. نمی‌خواستم در انتشارش شتاب به خرج دهم، چون هرچیز به زمان خاص خود نیاز دارد، حتی تصحیح اغلاط املایی در دستنوشته. پذیرش و اجرای عجولانه‌ی یک اقدام هیچ حاصلی در بر ندارد. اما از سویی تا آن‌جا که به من مربوط می‌شود   ادامه ...

فرهاد غبرایی (مترجم) کامیلو خوسه سلا کتاب غیرایرانی نشر ماهی