پنج سطر

از هر کتاب

به درونم نظر می‌افکنم و به خود می‌لرزم. نیاکانم از جانب پدری برروی آب دزدان دریایی خونخوار بودند، و در خشکی جنگاور. نه ترسی از خدا داشتند و نه از انسان. از جانب مادری، نیاکانم کشت‌کاران پاک‌نهادی بودند که تمام روز را با صداقت برروی خاک خم می‌شدند، بذر می‌پاشیدند، با اعتماد منتظر باران و خورشید می‌ماندند، می‌درویدند، و به هنگام عصر بر سکوی درگاهی خانه‌شان می‌نشستند، بازوانشان را بغل می‌کردند و به خداوند امید می‌بستند.
آتش و خاک. چگونه می‌توانستم این دو نیای مبارز را در درون خودم هماهنگ سازم؟ احساس می‌ردم که یگانه وظیفه‌ام این بود تا آشتی‌ناپذیری‌ها را آشتی دهم، تا تاریکی غلیظ نیاکانی را از صلبم بیرون بکشم، و فراخور همت خویش، به روشنایی مبدل کنم. مگر شیوهء خدا هم این گونه نیست؟ و مگر این وظیفه را نداریم که با پیگیری گام‌های او این شیوه را به کار بریم؟ عمر ما لمحه‌ای بیش نیست، اما بس است…

■ گزارش به خاک یونان

• نیکوس کازانتزاکیس
• ترجمه صالح حسینی
• انتشارات نیلوفر

طراحی گرافیک مهدی محجوب
انتشارات نیلوفر, صالح حسینی (مترجم), کتاب غیرایرانی, نیکوس کازانتزاکیس