پنج سطر

از هر کتاب

آخرین وسوسه مسیح

نسیمی خنک و بهشتی سراسر وجودش را فرا گرفت.
بالا، آسمان ستاره باران شده بود. پائین بر روی زمین، سنگها که از حرارت سوزان روز گر گرفته بودند، هنوز هرم داشتند. آسمان و زمین آرام و دلنواز بودند و آکنده از سکوت عمیق شب آواهای بی زمان، ساکت تر از خود سکوت. هوا تاریک بود. احتمالا نیمه شب بود. دیدگان خدا، ماه و خورشید، بسته بود و در خواب بود. و مرد جوان، در حالیکه نسیم ملایم ذهنش را به دور دستها برده بود، غرق در عالم خلسه بود. اما همچنان که ذهن او در خلوتگه باغ بهشت اندیشه سیر میکرد، بناگاه باد تغییر یافت و انبوه گشت. دیگر این باد نسیم بهشتی نبود، که بخار نفس های سنگین بود. انگار در بیشه ای انبوه یا باغی نمناک، در پائین پای او حیوانی له‌له زن یا دهکده ای برای خواب رفتن تلاشی مذبوحانه میکرد. هوا سخت و بی آرام گشته بود. نفسهای بخارآلود آدمها و حیوانات و پریان بر میخاست و با عطر تند عرق تن انسان در هم می‌آمیخت. نان تازه از تنور بیرون کشیده می شد و زنان روغن «درخت غار» به موهایشان میمالیدند.
بو می‌کشیدی، احساس میکردی، حدس میزدی، اما چیزی را نمیدیدی. آهسته آهسته، چشمانت به تاریکی خو میگرفت و میتوانستی سرو راست قامتی را، که سیاه‌تر از شب بود، و دسته‌ای از درخت هی نخل را، که بسان چشمه‌ای سر بهم آورده بودند، و درختهای کم برگ زیتون را، که در تاریکی مانند نقره می‌درخشیدند و در اثر باد خش‌خش میکردند، تشخیص بدهی…

■ آخرین وسوسهء مسیح

• نیکوس کازانتزاکیس
• ترجمه صالح حسینی
• انتشارات نیلوفر

◄ اقتباس سینمایی از کتاب آخرین وسوسه مسیح، ساخته شده در سال ۱۹۸۸ به کارگردانی مارتین اسکورسیزی:

 

 

طراحی گرافیک و تبلیغات

طراحی گرافیک مهدی محجوب
انتشارات نیلوفر, صالح حسینی (مترجم), کتاب غیرایرانی, نیکوس کازانتزاکیس