پنج سطر

از هر کتاب

سایه گریزان

آدمکشی در نظر «راون» کار مهمی نبود. تنها یک شغل تازه بود. فقط باید مواظب خودش می‌شد. باید مغزش را به کار می‌انداخت. مساله نفرت و کینه نبود. سفیر را فقط یک بار دیده بود، هنگامی که پیرمرد، با ژولیده، از قطعه زمینی که تازه در آن چند خانه ساخته بودند، میان درختهای چراغانی شده جشن میلاد مسیح، سرازیر شده بود، او را به راون نشان داده بودند. پیرمردی بود که با هیچکس دوستی نداشت، اما می‌گفتند عاشق بشریت است.
باد سرد و تند صورت راون را در میان خیابان پهن سوخت و برد. این خود بهانهء خوبی بود برای آنکه راون یقهء پالتوش را بالا بزند و روی لبش را بپوشاند. در این شغل که پیش گرفته بود، لب‌شکری بودن خیلی اسباب زحمتش می‌شد. در کودکی آن جراحت را بد بخیه زده بودند، این بود که حالا لب بالاییش پیچیده و نشاندار شده بود. آدمی که وسیلهء شناسائی به آن آشکاری همراه خود داشته باشد، ناگزیر در رفتارش بی‌رحم می‌شود. از همان اول کار برای راون واجب شده بود که هر مدرکی را که از خود می‌گذارد از میان ببرد.
یک کیف دستی با خود داشت. عینا مثل هر جوان دیگری بود که از محل کار به خانه باز گردد، پالتوی تیره‌رنگی که پوشیده بود به او حالت کارمند اداره می‌داد، مانند صدها جوان دیگر با قدمهای ثابت خیابان را گرفته بود و بالا می‌رفت. تراموایی در آنوقت شام از کنار او گذشت، اما راون سوار نشد. می‌شد گفت جوان صرفه‌جویی است، و پولش را برای خرج خانه‌اش پس‌انداز می‌کند. شاید همین حالا هم در راه دیدار معشوقه‌اش باشد…

 

■ سایه گریزان (اسلحه‌ای برای فروش)

• گراهام گرین
• ترجمه پرویز داریوش
• انتشارات اساطیر

طراحی گرافیک و تبلیغات، طراحی لوگو، طراحی بروشور، طراحی کاتالوگ، طراحی سایت

◄ یکی از اقتباسهای سینمایی اسلحه‌ای برای فروش (سایهء گریزان)، محصول ۱۹۴۲ به کارگردانی فرانک تاتل، با بازی ورونیکا لیک و رابرت پرستون:

 

 

طراحی گرافیک مهدی محجوب
انتشارات اساطیر, پرویز داریوش (مترجم), کتاب غیرایرانی, گراهام گرین