من همان طبیبی هستم که بیمار من، در حدیث نفسی که به دنبال خواهد آمد، با لحنی نه چندان محبتآمیز از او حرف زده است. هرکس که کمترین اطلاعی از روانکاوی داشته باشد میتواند انگیزهء نفرت بیمارم را نسبت به من درک کند. در اینجا من قصد ندارم از روانکاوی حرف بزنم، چون در این کتاب به حد کافی از آن صحبت خواهد شد. مرا از این که بیمارم را ادامه ...