این فکر روزی به سرم زد که دندانهای مصنوعی تازهام را گرفتم. صبح آن روز را خوب به خاطر دارم. حدود ساعت یک ربع به هشت درست بموقع و قبل از اینکه بچهها پیشدستی کنند از رختخواب بیرون پریدم و خودم را به حمام رساندم. یک صبح سرد و زنندهء ماه ژانویه بودو آسمان گرفته و خاکستری رنگش به زردی میگرایید. از پنجرهء گرد حمام بیرون را میدیدم. ده حیاط ادامه ...