پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘مهدی غبرایی (مترجم)’

هر روز صبح هَت که بیدار می‌شد، روی دستک ایوان پشت خانه‌اش می‌نشست و داد می‌زد: «تازه چه خبر، بوگارت؟» بوگارت توی تختخوابش غلتی می‌زدو زیر لب، چنانکه هیچ کس نمی‌شنید، مِن مِن می‌کرد: «تازه چه خبر، هت؟» اینکه چرا بوگارت صدایش می‌زدند یک راز بود، اما به نظرم هَت بود که این لقب را به او داد. نمی‌دانم یادتان می‌آید کی فیلم کازابلانکا را ساختند. همین سال بود که   ادامه ...

کتاب غیرایرانی مهدی غبرایی (مترجم) نشر نیماژ و. س. نایپل

خورشید هنوز در نیامده بود. دریا و آسمان را نمی‌شد از هم بازشناخت، جز این که دریا کمی چین و شکن داشت، انگار پارچه‌ای در آن خیس خورده باشد. رفته رفته همچنان که آسمان سفید می‌شد خط تیره‌ای در افق پدید آمد که دریا را از آسمان جدا می‌کرد و پارچهء خاکستری با تاش‌های ضخیمی که یکی پس از دیگری، زیرِ رویه می‌جنبیدند و پیوسته سر در پی هم می‌گذاشتند   ادامه ...

کتاب غیرایرانی مهدی غبرایی (مترجم) نشر افق ویرجینیا وولف

پنجره باز بود. دسته‌ی گل لاله و رز بر زمینهء آسمان آبی و نور تابستانی، تابلوهای ماتیس را به خاطرش می‌آورد و حتّی به نظر می‌رسید گلبرگ‌های زردی که بر چهارچوب پنجره افتاده‌اند، به ظرافت از قلم‌موی استادی بزرگ تراویده‌اند. لیدی ال از رنگ زرد بیزار بود و تعجب می‌کرد که چه‌گونه این گل‌ها به آن گلدان دوره مینگ راه یافته‌اند. روزگاری گذاشتن هیچ دسته گلی در خانه، بی‌اجازه و   ادامه ...

انتشارات ناهید رومن گاری کتاب غیرایرانی مهدی غبرایی (مترجم)

در یکی از روزهای ماه اوت مردی ناپدید شد. فقط برای تعطیلات به کنار دریا رفته بود، تا فاصله‌ای که بیشتر از نصف روز با قطار طول نمی‌کشید، و دیگر خبری از او نشد. تحقیقات پلیس و چاپ آگهی در روزنامه‌ها هم هیچ‌کدام به جایینرسید. البته گم‌شدن آدم‌ها چندان غیرعادی نیست. طبق آمار هرسال صدها مورد ناپدید شدن گزارش می‌شود. وانگهی، تعداد بازیافتگان بر خلاف انتظار کم است. قتل‌هاو تصادف‌ها   ادامه ...

انتشارات نیلوفر کتاب غیرایرانی کوبو آبه مهدی غبرایی (مترجم)

آسانسور به کندی محالی هی می‌رفت بالا. یا دست کم خیال می‌کردم می‌رود. نمی‌شد یقین کرد: چنان کُند بود که هرجور حس جهت‌یابی گم می‌شد. تا جایی که می‌دانم باید می‌رفت پایین، یا شاید هیچ حرکت نمی‌کرد. اما فرض کنیم می‌رفت بالا. فرض خالی. شاید دوازده طبقه رفته باشم بالا، بعد به طبقه پایین. شاید کره‌ی زمین را دور زده باشم. از کجا بدانم؟ تمام هیکل این آسانسور با آسانسور   ادامه ...

انتشارات نیکونشر کتاب غیرایرانی مهدی غبرایی (مترجم) هاروکی موراکامی

مریم پنج‌ساله بود که اولین بار کلمه حرامی را شنید. پنجشنبه روزی بود. حتما همین روز بود. آخر پنجشنبه‌ها جلیل به کلبه می‌آمد. مریم برای وقت‌گذرانی تا لحظهء دیدار او از میان علف‌هایی که در محوطهء باز تا زانویش می‌رسید موج می‌زد گذشت، یک صندلی را زیر پا گذاشت و سرویس چای‌خوری چینی مادرش را پایین آورد. این سرویس چای‌خوری تنها یادگار ننه، مادر مریم، بود که از مادر خود   ادامه ...

خالد حسینی کتاب غیرایرانی مهدی غبرایی (مترجم) نشر ثالث

هریت و دیوید همدیگر را در یک مهمانی اداری دیدند که هیچ یک قصد رفتن به آن را نداشتند و هردو در آنی فهمیدند که سال ها در انتظار همین بوده اند. دیگران به آنها می گفتند محافظه کار، دِمُده، اگر نگوییم امل، خجالتی، نچسب، و صفت هاینامهربانانه ای که به آنها نسبت می دادند، نهایت نداشت. آن دو سرسختانه از طرز فکر خودشان دفاع می کردند و می گفتند   ادامه ...

دوریس لسینگ کتاب غیرایرانی مهدی غبرایی (مترجم) نشر ثالث

عو عو عو… عو…و… و… عوعو. آخ نگاهم کنید، دارم می میرم. پای این درگاهی کولاک برایم مرثیه می خواند و من همراهش زوزه می کشم. کارم تمام است. آن بی پدری که کلاه سفید چرکی به سر داشت، آب جوش ریخته و پهلوی چپم را سوزانده. آشپز ناهارخوری ادارهء شورای اقتصاد ملی را می گویم. خوک کثیف! مثلا به اش می گویند پرولتر! خدایا، چقدر درد می کند! آب   ادامه ...

کتاب غیرایرانی کتابسرای تندیس مهدی غبرایی (مترجم) میخائیل بولگاکف

وقتی ژونا کاردا شاخه نارون را به زمین کشید، سگ های سِربِر یکجا شروع کردند به عوعو و مردم را به ترس و وحشت انداختند، چون از زمان های قدیم مردم اعتقاد داشتند که هر وقت سگها پارس کنند دنیا به آخر می رسد، و سگها تا آن موقع صدایی از خود درنیاورده بودند. حالا دیگر کسی یادش نیست که منشاء این خرافه ریشه دار یا اعتقاد استوار از کجاست…   ادامه ...

انتشارات هاشمی ژوزه ساراماگو کتاب غیرایرانی مهدی غبرایی (مترجم)