پنج سطر

از هر کتاب

Archive for فروردین, ۱۴۰۱

«شیخ یحیی کندری»، رحمه‌الله علیه، صاحب تاریخ منصوری، مشهور به رساله‌ی مصادیق‌الآثار، شبی در رویایی صادق بر ما ظاهر گشت و آیه‌ی شریفه‌ی «ثُمَّ بَعَثناکُم مِنْ بَعدِ مَوْتکُم لَعلَّکُم تَشکُرون» تلاوت نمود و گفت: همچنان که خداوند در این آیه وعده فرموده، اینک ما به هیات همچون شمایی به جهان خاکی بازگشته‌ایم تا در محشر صغرایی که به وقت قرائت حادث می‌شود، مصادیق‌الآثار هم بدین هنگام کتابت کنی تا وقایع   ادامه ...

ابوتراب خسروی کتاب ایرانی نشر آگه نشر قصه

من به کومالا آمدم، چون به من گفتند که پدرم، پدرو پارامو نامی، اینجا زندگی می‌کرد. مادرم این را گفت و من قول دادم همین که از دنیا رفت به دیدنش بروم. دستش را فشار دادم تا بداند که این کار را می‌کنم، چون نفسهای آخر را می‌کشید و جا داشت که هر قولی به او بدهم. به من گفت: «حتما به دیدنش برو، می‌دانم که خوشحال می‌شود تو را   ادامه ...

احمد گلشیری (مترجم) خوان رولفو کتاب غیرایرانی نشر فردا

… بر شانه راستش می‌نویسد: فکر می‌کند: «هیچ خلاص و نجاتی ندارم مگر که دستم را پیدا کنم و رازش را نگاه کنم… دستم بی‌امید، چقدر تنها مانده. دست چپم چقدر پوسیده و یتیم، بدون تنم، چقدر خوراک باران‌ها، بادها و آفتاب‌ها شده، چقدر زوزه کشیده و تنم را هی صدا زده، و من صدایش را نشنیده‌ام، تا حالا که من بی هیچ چاره‌ای که هستم و هیچ نیستم جز   ادامه ...

شهریار مندنی‌پور کتاب ایرانی نشر مهری

قهرمان اصلی، در این قسمت اول، یک زن آلمانی ۴۸ ساله است. قد او یک متر و هفتاد و یک سانتیمتر و وزن او در حدود شصت و هشت کیلو و هشتصد گرم است، یعنی، با اختلاف سیصد یا چهارصد گرم، وزن ایده‌آل برای چنین قدی. رنگ چشمانش چیزی است بین آبی تند و سیاه، انبوه موهای براق و بلوندش، که کمی به خاکستری می‌زند و او آنها را به   ادامه ...

انتشارات آگاه کتاب غیرایرانی مرتضی کلانتریان (مترجم) هاینریش بل

پنج و نیم صبح راه افتادیم-از مهرآباد. و هشت و نیم اینجا بودیم. هفت و نیم بوقت محلی. و پذیرایی در طیاره. صبحانه، بی چای یا قهوه، نانی و تکه مرغی و یک تخم مرغ. توی جعبه‌ای. و انگ شرکت هواپیمایی رویش. اما «حاجی بعد از این» مدتی مشکوک بودند که می‌شود خورد یا نه؟ ذبح شرعی شده یا نه؟ نفهمیدم چه شد، تا شک برطرف شد. شاید حمله دارمان   ادامه ...

انتشارات معیار علم جلال آل احمد کتاب ایرانی