پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘مهدی سحابی (مترجم)’

گرومب گرومب! بادابوووم… ویرانی عظیم!… سرتاسر خیابان کنارهء رودخانه می‌شود خرابه!… همه شهر اورلئان زیر و رو می‌شود و توی گران‌کافه صدای رعد… یک میز کوچک پر می‌زند و هوا را می‌شکافد!… پرندهء مرمری! … می‌چرخد و می‌زند و پنجرهء رو به رو را هزار تکهء ریزریز می‌کند! … همه اثاثه کله‌پا می‌شود و از در و پنجره‌ها می‌زند بیرون و مثل باران آتش پخش می‌شود! پل محکم استوار، دوازده   ادامه ...

کتاب غیرایرانی لویی فردینان سلین مهدی سحابی (مترجم) نشر مرکز

در فوریه ۱۹۳۲ به زندگی من پا گذاشت و دیگر هرگز از آن جدا نشد. بیش از یک‌چهارم قرن، بیش از نه‌هزار روز دردناک و از هم گسیخته از آن هنگام گذشته است، روزهایی که رنج درونی و یا کار بی امید آنها را هرچه تهی‌تر می‌کرد، سالها و روزهایی که برخی از آنها پوچ‌تر از برگهای پوسیده درختی خشک بود. روز و ساعتی را به یاد می‌آورم که برای   ادامه ...

فرد اولمن کتاب غیرایرانی مهدی سحابی (مترجم) نشر نو

در یک روز یکشنبهء ماه نوامبر ۱۸۹- به خانه ما آمد. هنوز می‌گویم «خانه ما» هرچند که دیگر مال ما نیست، نزدیک به پانزده سال است که ترکش کرده‌ایم و بدون شک هرگز آنجا بر نمی‌گردیم. در ساختمان مدرسهء سنت آگات می‌نشستیم. پدرم آنجا هم دورهء «متوسطه» را اداره می‌کرد و هم دورهء «عالی» را که دانش‌آموزان آن را برای گرفتن گواهی آموزگاری پشت سر می‌گذاشتند. من هم به پیروی   ادامه ...

آلن فورنیه کتاب غیرایرانی مهدی سحابی (مترجم) نشر مرکز

روز هفتم ژانویه ۱۹۴۴ اولین‌بار به مدرسه رفتم، در حالی که نسبت به بقیهء همکلاسی‌هایم سه ماه تاخیر داشتم. از نظر قانونی شش ساله بودم هرچند که تازه پنج سالم تمام شده بود. اما چون در همان سال ۴۴ شش ساله می‌شدم آموزگار مجبور بود مرا در کلاسش بپذیرد. در روزهای اول هم‌کلاسی‌ها مسخره‌ام می‌کردند و به نفهمی‌ام می‌خندیدند. همه‌شان، چه پسر و چه دختر، از من بزرگ‌تر بودند. خیلی‌شان   ادامه ...

کتاب غیرایرانی گاوینو لدا مهدی سحابی (مترجم) نشر مرکز

پانزده ژوئن ۱۷۶۷ آخرین روزی بود که برادرم کوزیمو لاورس دوروندو با ما گذراند. این روز را چنان به یاد دارم که انگار دیروز بود. در ناهارخوری خانه‌مان در اومبروزا نشسته بودیم. شاخه‌های پربرگ بلوط بزرگ باغ از پنجره دیده می‌شد. نیمروز بود. خانوادهء ما، به رسم قدیمی، همیشه در این ساعت ناهار می‌خورد. ناهار بعد از ظهر، شیوه‌ای که در بارولنگار فرانسه باب کرده بود و همهء اشراف آن   ادامه ...

انتشارات نگاه ایتالو کالوینو کتاب غیرایرانی مهدی سحابی (مترجم)

دوباره تنها شدیم. چقدر همه چیز کند و سنگین و غمناک است…بزودی پیر می‌شوم. بالاخره تمام می‌شود. خیلی‌ها آمدند اتاقم. خیلی چیزها گفند. چیز به درد بخوری نگفتند. رفتند. دیگر پیر شده‌اند. مفلوک و دست و پا چلفتی هرکدام یک گوشه دنیا. دیروز ساعت هشت خانم برانژ سرایدار مرد. شب توفان بزرگی می‌شود. این بالای بالا که ما هستیم همهء خانه تکان می‌خورد. دوست خوب مهربان وفاداری بود. فردا قبرستان   ادامه ...

کتاب غیرایرانی لویی فردینان سلین مهدی سحابی (مترجم) نشر مرکز