در اوایل سال ۱۹۷۹ که جمشیدخان برای نخستینبار دستگیر شد، هفدهساله بود. آن روزها بعثیها در سرتاسر خاک عراق، بنای تعقیب و دستگیری و شکنجهی چپها را گذاشته بودند… چپهایی که کمی پیشتر، از همپیمانان اصلی «انقلاب و رهبری آن» به شمار میآمدند. هیچکدام از ما به درستی نمیدانیم که جمشیدخان کی و چگونه به جمع چپها پیوسته بود، بهویژه که در ایل و تبار ما تاکنون کسی چپ نشده ادامه ...
برای اولین بار، دو سده بعد از آن که امیرشرفالدین در میان انبوهی از برگهای زرد پاییزی به دست مردان سلطان کشته شد و فالگیران گفتند خدایان او را به آسمانها بازگرداندهاند، گردباد سهمگینی تمام در و پنجرههای شهر را سوار بر پشت خود کرد، از آن دست گردبادها که قبل یا بعد از وقوع حادثهای بر میخیزند، گردبادی که جهت آب و باد و باران و حتی عقربههای ساعت ادامه ...
غروب یکی از روزهای سرد زمستان بود که منگورِ بابابزرگ و کامران سلما در کنج کوچهای منصور اسرین را را دیدند. یک ساعتی میشد که منتظر او بودند. کامران سلما سوگند خورده بود که اگر در گفت و گو با اسرین به نتیجه نرسند، او را خواهد کشت. به همین راحتی، مثل یک سگ ولگرد، او را خونین و مالین خواهد کرد. چرا که جز این چارهای ندارد. همهی مردم ادامه ...
چین بیش از این که یک کشور باشد، یک راز است. خانم مینگ با پشمان تیز، شینیون موجدار، پشتِ خشک و کشیده، نشسته روی چهارپایهاش، روزی به منِ اروپاییِ رهگذر گفت: – ما به اقتضای طبیعت، برادر متولد میشویم و به اقتضای تربیتمان متمایز میشویم. حق با او بود… با وجود این که به چین رفت و آمد داشتم ولی چین از من میگریخت. در هر یک از سفرهایم خاکش ادامه ...
همهچیز در سال ۱۹۳۲ اتفاق افتاد، زمانی که زندان ایالتی هنوز در کلدمانتین قرار داشت و البته، صندلی الکتریکی نیز در آنجا بود. زندانیان اغلب لطیفههایی دربارهی صندلی میگفتند. مردم معمولا دربارهی چیزهایی لطیفه میسازند که آنان را میترساند ولی نمیتوانند از آن فرار کنند. به آن اولد اسپارکی یا بیگ جویی میگفتند. آنان دربارهی قبض برق و اینکه مور، رئیس زندان، در آن پاییز چگونه شام عید شکرگزاری را ادامه ...
امسال، یعنی سال ۱۹۴۵، آلمانیها تسلط هواییشان را بر فراز شهر کوچک ما از دست دادند، درواقع بر تمام منطقه و از آنجا بر تمام کشور. بمبافکنها که در ارتفاع کم پرواز میکردند، ارتباط را چنان از بین بردند که قطارهای صبح، ظهر، قطارهای ظهر، غروب و قطارهای غروب، پاسی از شب گذشته میرسیدند، درست طبق برنامه اما خب، علتش این بود که قطار مسافربریِ صبح، چهارساعت دیرتر حرکت کرده ادامه ...