پنج سطر

از هر کتاب

Archive for آبان, ۱۳۹۸

ژروز تا ساعت دو صبح کنار پنجره چشم به راه لانتیه مانده بود. سپس خوابالود و لرزان خود راروی تخت انداخت، تب‌زده بود و گونه‌هایش از اشک خیس شده بود. هشت روز پیش، وقتی از غذاخوری «گوساله دوسر» بیرون آمد، لانتیه او را همراه بچه‌ها به خانه فرستاد و از آن پس شب‌ها دیروقت به خانه می‌آمد و می‌گفت که تا آن موقع دنبال کار گشته است. شب پیش وقتی   ادامه ...

امیل زولا انتشارات نیلوفر فرهاد غبرایی (مترجم) کتاب غیرایرانی

بعضی‌ها از موش می‌ترسند. بعضی‌ها از دزد، بعضی‌ها از اشباح. عده‌ای هم همینطوری می‌ترسند و نمی‌دانند از چه چیز. اما من دیگر هیچ نمی‌ترسم. با اینکه می‌دانم توی خانه تنها هستم و بیرون خانه تندباد دریا غوغا می‌کند. دریا پشت مزرعه‌هاست و ما معمولا صداش را می‌شنویم، اما امشب باد و دریا به جان هم افتاده‌اند و توی صورت هم جیغ می‌کشند. از آشپزخانه هم صداهای گوشنواز می‌آید: مثل تیک   ادامه ...

سازمان کتابهای جیبی علی‌اصغر مهاجر (مترجم) فیلیس هستینگز کتاب غیرایرانی

ساعت ده صبح بود و پاتریس مورسو با گام‌های استوار به سوی ویلای زاگرو می‌رفت. تا آن زمان خدمتکار به بازار رفته و ویلا خالی بود. صبح زیبای بهاری بود، خنک و آفتابی. خورشید می‌تابید، اما گرمایی از پرتو درخشانش احساس نمی‌شد. جاده‌ای تهی و سربالا، به ویلا منتهی می‌شد. درختان کاج کنار تپه، نورباران شده بودند. پاتریس مورسو چمدانی در دست داشت، و در آن صبح، تنها صدایی که   ادامه ...

آلبر کامو احسان لامع (مترجم) انتشارات نگاه کتاب غیرایرانی

هنگامی که اگوستو از خانه بیرون آمد، دست راست خود را دراز کرد و چشم به آسمان دوخت. لحظه‌ای در این حالت مجسمه‌وار و شکوهمند ایستاد. قصد به چنگ آوردن د نیای خارج را نداشت، فقط می‌خواست بداند باران می‌بارد یا نه. خنپکای لطیف نم نم باران را که روی دستش حس کرد، ابرو در هم کشید. اوقات تلخی‌اش از باراننبود، بلکه برای این بود که می‌بایست چترش را که   ادامه ...

انتشارات مروارید بهناز باقری (مترجم) کتاب غیرایرانی میگل د اونامونو

عمارتی وسیع و سه‌طبقه، ولی کهنه‌ساز، در وسط زمینی به مساحت یک جریب به مسافت چهارکیلومتری شهر ماکسبورو قرار داشت. این عمارت که ساکنین حوالی آن‌را دخمه می‌نامیدند از سال‌ها پیش متروک مانده و رو به خرابی رفته بود. ولی اخیرا یک شرکت مقاطعه‌کار به نام شرکت سهامی روشتون، دست به مرمت آن زده و عده‌ای را برای این کار اجیر کرده بود. در اینجا روی‌هم‌رفته بیست و پنج نفر   ادامه ...

انتشارات فرخی رابرت ترسال رحیم نامور (مترجم) کتاب غیرایرانی

روزهای آخر تابستان است. خواب بعدازظهر سنگینم کرده است. شرجی هنوز مثل بختک رو شهر افتاده است و نفس را سنگین می‌کند. کولر را خاموش می‌کنم و از اتاق می‌زنم بیرون. آفتاب از دیوار کشیده است بالا. صابر، کنار حوض، رو جدول حاشیهء باغچه نشسته است و چای می‌خورد. میناف شیلنگ را گرفته است و دارد اطلسی‌ها را آب می‌دهد. بوی خوش گلهای اطلسی، تمام حیاط را پر کرده است.   ادامه ...

احمد محمود انتشارات معین کتاب ایرانی

آقای روستای «لیکووریسی» در ایوان خانه‌ی خود که مشرف بر میدان روستاست نشسته، چپق می‌کشد و باده می‌نوشد. قطره‌های باران آرام، آرام می‌بارند و چندتایی هم روی سبیل‌هایپرپشت و بالازده‌اش که به تازگی مشکی کرده می‌درخشند. آقا زبان گرگرفته از باده‌ی خود را روی سبیل‌هایش می‌کشد تا خنک شوند. میرآخور گردن‌کلفتش با چهره‌یی ژولیده و چشمانی لوچ شیپور بدست سمت راست وی ایستاده و سمت چپ، ترک جوانی خوش‌سیما و   ادامه ...

انتشارات جامی کتاب غیرایرانی محمود سلطانیه (مترجم) نیکوس کازانتزاکیس

در قسمتهای جنوبی شیب های تپه های خشک و بی حاصل که اینطرف و آنطرف دشت وسیع ‘ لاند ‘ واقع در جنوب غربی فرانسه از زمین سر بدر آورده بودند ، در زمان لوئی سیزدهم خانه ای متعلق به یک اصیلزاده وجود داشت که همانطور که در منطقه گاسکونی مرسوم است بنام ‘ قلعه ‘ نامیده میشد. دو برج بلند در دو زاویه ساختمان بزرگ قرار داشت و به   ادامه ...

تئوفیل گوتیه تورج هاشمی (مترجم) کتاب غیرایرانی

از همان بچگی‌ها، حدس می‌زدم که این تبسم شگفت‌انگیز می‌بایست برای هر زنی نمایانگر یک پیروزی کوچک و فوق‌العاده باشد. بله، انتقامی زودگذر از ناامیدی‌ها، از بی‌نزاکتی مردان، از کمیابی آنچه زیبا و حقیقی در این دنیاست. اگر آن زمان می‌دانستم چه بگویم، چنین لبخندی را «مظهر زنانگی» می‌خواندم… اما افسوس که در آن روزها زبانم عاجز و بسته بود و تنها دلخوشی‌ام، یافتن ردپای زیبایی صورت برخی، میان چهره‌های   ادامه ...

آندره مکین ساسان تبسمی (مترجم) کتاب غیرایرانی نشر ثالث

اگر روی نقشه به دنبال جزیره‌ی تاناماسا بگردیم، آن را دقیقا بر مدار استوایی و درغرب سوماترا پیدا خواهیم کرد. و اگر از ناخدا فان توخ بر روی عرشه‌ی کشتی‌اش، کاندونگ باندونگ، سوال کنیم این جزیره‌ای که همین الان در کنارش لنگر انداخته‌ای چه گونه جزیره‌ای است، اول کلی فحش و ناسزا می‌دهد و بعد می‌گوید این کثیف‌ترین نقطه از مجمع‌الجزایر سونداست و به مراتب متروک‌تر از تانابالا و در   ادامه ...

پرویز معتمدی آذر (مترجم) کارل چابک کتاب غیرایرانی نشر روزگار