لیتوما که حالش به هم خورد و بالا میآورد، گفت: «بیپدرها. پسر ، ببین چه بلایی سرت آوردهاند» جوان را مثله و از درخت خرنوب کهنسالی حلقآویز کرده بودند. وضع افتضاحی داشت که به مترسک یا عروسک خیمهشببازی درهمشکسته بیشتر شبیه بود تا جنازه. احتمالا قبل از اینکه او را بکشند یا پس از آن، با کارد به جانش افتادهاند: بینی را بریده و دهانش را جر داده بودند و ادامه ...
لیتوما همین که زن سرخپوست را بر درگاه کلبه دید حدس زد چه میخواهد بگوید. زن به راستی همان چیزها را میگفت اما به زبان کچوا مِن و مِن میکرد و در همان حال کف در دو گوشه دهان بیدندانش جمع شده بود. «توماسیتو این زنکه چه میگوید؟» «من که سر در نمیآرم، گروهبان» مامور گارد شهری به زبان کچوا و با حرکات سر و دست به زن حالی کرد ادامه ...
از درگاه لاکرونیکا سانتیاگو بی هیچ عشق به خیابان تاکنا مینگرد: اتومبیلها، ساختمانهای ناموزون و رنگباخته، چهارچوب پرزرقوبرق پوسترها شناور در مهف نیمروز خاکستری. دقیقا در کدام لحظه پرو خود را به گا… داده بود؟ پسران روزنامهفروش از لای اتومبیلهایی که پشت چراغ قرمز چهارراه ویلن ایستادهاند قیقاج میروند و روزنامههای عصر را جار میزنند، و او آرام آرام به سوی کولمنا میرود. دست در جیب، سر فروافتاده، در حلقهء ادامه ...
اورانیا. والدین چنان که باید مایهء خشنودی او را فراهم نساختند. نام او یادآور ستارهء اقبال، مواد کانی و هرچیز دیگری بود، ولی یادآور زنی بلندقامت، با حرکات ظریف صورت، پوست کشیده، و چشمهای مختصر اندوهگین درشت و سیاه را که در آینه مینگریست، نمیشد. نام اورانیا! چه انتخاب عجولانهای. خوشبختانه، با خانم کابرال، دوشیزه کابرال، اوری، یا دکتر کابرال از وی یاد میکردند. تا جایی که یاد میآورد از ادامه ...