پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘ایرج پزشک‌زاد’

من یک روز گرم تابستان، دقیقا یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم. تلخیها و زهر هجری که چشیدم بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم با یک چهاردهم مرداد بود شاید اینطور نمی‌شد. آن روز هم مثل هر روز با فشار و زور و تهدید و کمی وعده‌های طلایی برای عصر، ما را یعنی من و خواهرم را توی   ادامه ...

ایرج پزشک‌زاد کتاب ایرانی نشر صفی‌علیشاه