پنج سطر

از هر کتاب

به سوی فانوس دریایی

خانم رمزی گفت: «آره، البته، اگر فردا هوا خوب باشد»، و افزود:
«ولی خروسخوان باید پاشوی.»این کلمات شادی فراوانی در پسرش برانگیخت، گویی ترتیب همه‌چیز را داده بودند و سفر مقدر بود که پیش بیاید و معجزه‌ای که انگار سالهای درازی در آرزویش بود، پس از یک شب تاریکی و یک روز قایق‌سواری به وقوع می‌پیوست. چون جیمز رمزی حتی در شش سالگی به آن قبیلهء بزرگی تعلق داشت که نمی‌تواند احساسی را از احساسی دیگر جدا نگه دارد بلکه بایستی بگذارد چشم‌اندازهای آینده -با شادیها و غمهای آن-امور دم دست را از نظر بپوشاند و چون برای چنین آدمهایی حتی در اوان کودکی هر گردشی در گردونهء احساس حامل نیرویی است که می‌تواند لحظه‌ای را که تکیه‌گاه تیرگی یا روشنایی آن است متبلور کند و ثابت نگه دارد، در همان حال که کف اتاق نشسته بود و از آگهی‌نامهء مصور فروشگاه‌های ارتش و نیروی دریایی عکسهایی را می‌برید، عکس یخچال را در اثنای گفتار مادرش از موهبتی جادویی شکار می‌کرد…

■ به سوی فانوس دریایی

ویرجینیا وولف
• ترجمه صالح حسینی
• انتشارات نیلوفر

طراحی گرافیک مهدی محجوب
انتشارات نیلوفر, صالح حسینی (مترجم), کتاب غیرایرانی, ویرجینیا وولف