پنج سطر

از هر کتاب

Archive for اسفند, ۱۴۰۰

اوایل اردیبهشت سال ۱۳۵۵، آبادان. سحر هوا هنوز گرگ و میش بود که صدای مرغهای دریایی از خواب بیدارم کرد. سرم کمی درد می‌کرد، اما ساق پا و قوزک پای چپم که هنوز توی گچ بود، درد نداشت، فقط بد جوری بی حس و کرخ بود. (دو سه جمعه پیش باید شاهکار بزنم و در باشگاه قایقرانی لب اسکله ساق پای خودم را بین دوتا قایق قلم کنم.) تنها بو   ادامه ...

اسماعیل فصیح کتاب ایرانی نشر صفی‌علیشاه

۸:۳۳ شب راز در چگونه مردن است. از همان موقع آغاز زمان، راز زندگی همیشه در چگونه مردن بوده است. تازه‌وارد سی وچهار ساله به جمجمهء انسانی که در کف دستانش بود خیره شد. جمجمه، مانند کاسه‌ای گود و پر از شرابی به رنگ خون بود. به خودش گفت: بخورش. نباید از چیزی بترسی. طبق آداب و رسوم، او با لباس تشریفاتی یک مرتد قرون وسطائی که به سوی چوبهء   ادامه ...

دن براون کتاب غیرایرانی محمد عباس‌آبادی (مترجم)