در تالار نیایش سنگی دبیرستان ولتون، مدرسه شبانه روزي خصوصی که در لابلاي بلندي هاي دور افتاده ایالت ورمانت قرار داشت، بیش از سیصد پسر که همگی روپوش دبیرستان را به تن داشتند، در دو طرف راهروي بلند تالار، در میان چهره هاي پرغرور پدر و مادرهاشان به انتظار نشسته بودند. با ورود مرد کوتاه قد و مسنی که ردایی بلند و گشاد بر تن داشت، نی انبان هاي اسکاتلندي لحظهاي نواختن گرفتند. مرد، شمعی را روشن کرد و پیشاپیشِ گام هاي موزون دانش آموزان پرچمدار، از برابر معلمان رداپوش و فارغ التحصیلان از راهروي سنگفرش شده گذشت و به تالار پرقدمت نیایش وارد شد.
چهار پسر پرچمدار، موقرانه تا سکوي خطابه پیش رفتند. چند پیرمرد هم که آخرین شان شمعی را با غرور در دست داشت، آرام آرام در پی آنان قدم بر میداشتند.
گیل نولان، مدیر مدرسه، که مردي درشت اندام بود و کمی بیش از شصت سال سن داشت، تا رسیدن آنان بر سکو ایستاد. سپس با شور و شوق، در حالی که به مرد شمع به دست اشاره میکرد گفت:
«. خانم ها، آقایان … و … فرزندان من، … اینک مشعل دانش »
حضار، آرام و با وقار کف زدند و پیرمرد شمع به دست آهسته قدمی به جلو گذاشت. نوازنده در گوشه شاه نشین « سرفرازي » و « انضباط » ،« افتخار » ،« سنت » در جا قدمرو زد و چهار پرچمدار، پرچمها را که رويشان نوشته شده بود پایین آوردند و همزمان با حضار، به آرامی نشستند…
■ انجمن شاعران مرده
• ن. ه کلاینبام
• ترجمه حمید خادمی
◄ اقتباس سینمایی سال ۱۹۸۹ از کتاب انجمن شاعران مرده، به کارگردانی پیتر ویر و بازی رابین ویلیامز: