پنج سطر

از هر کتاب

خداحافظ آقای چیپس

وقتی که سالهای عمر زیاد می‌شوند (حتی بی آنکه ناخوش باشی) خیلی وقتها به چرت می‌افتی، و ساعات همچون گله‌ای تنبل در چشم‌انداز تو گذر می‌کنند. حال و روزگار آقای چیپس چنین بود، خاصه با فرارسیدن ترم پاییزی و کوتاه شدن روزها و زود تاریک شدن هوا، تاجایی که لازم می‌شد چراهای گاز مدرسه را پیش از زنگ آخر روشن کنند. چیپس، مثل بعضی از دریانوردان پیر، هنوز سیر زمان را با علامتهایی از گذشته می‌سنجید و حق همین بود، زیرا درست در مقابل مدرسه، در آن سوی خیابان، در خانهء خانم ویکِت زندگی می‌کرد. بیش از یک دهه در آنجا زندگی کرده بود، یعنی از زمانی که سرانجام از مدیریت مدرسه کناره گرفت، و هم برای او و هم برای صاحبخانه‌اش ساعت به افق بروکفیلد ملاک بود، نه به وقت گرینیچ…

■ خداحافظ آقای چیپس

جیمز هیلتن
• ترجمه: ابراهیم مکلّا
• نشر فرزان روز

طراحی گرافیک مهدی محجوب
ابراهیم مکلّا (مترجم), جیمز هیلتن, کتاب غیرایرانی, نشر فرزان روز