پنج سطر

از هر کتاب

دزیره

معمولا یک زن میتواند آنچه را که میخواهد از یک مرد بگیرد. بشرط آنکه دارای صورت زیبا و اندام قشنگی باشد. بهمین دلیل تصمیم گرفته‌ام چهار دستمال در سینه خود جای دهم. آنوقت دارای اندام قشنگی خواهم بود. در حقیقت من دختر بالغی هستم ولی کسی از این موضوع مطلع نیست. بعلاوه اندام و شکل ظاهری من بالغ بودن مرا نشان نمیدهد.
ماه نوامبر گذشته چهارده ساله بودم. پدرم یک دفتر خاطرات روزانهء زیبائی بمناسبت روز تولد به من هدیه کرد: در کنار این دفتر قفل کوچکی وجود دارد که میتوانم آنرا بندم. حتی خواهر من ژولی نخواهد فهمید که من در این دفتر خاطراتم چه نوشته‌ام:
این دفتر خاطرات آخرین هدیه‌ای بود که پدرم به من داد: پدرم تاجر مصنوعات ابریشمی در مارسی بوده است. نام او فرانسوا کلاری بود. در ماه قبل در اثر امراض ریوی فوت کرد. وقتیکه این دفتر خاطرات را با حیرت در بین هدایای دیگر در روی میز دیدم، از پدرم سوال کردم:
– چه در این دفتر باید بنویسم؟
پدرم خندید. پیشانی مرا بوسید. آنگاه با حالتی متاثر بمن نگاه کرد و جواب داد:
– داستان همشهری اوژنی دزیره کلاری. امشب تاریخچه و داستان آیندهء خود را شروع میکنم. زیرا آنقدر تهییج شده‌ام که نمیتوانم بخوابم:
آهسته از تختخواب بیرون خزیردم. فقط امیدوارم ژولی خواهرم که در آنجا خوابیده در اثر لرزش نور شمع از خواب بیدار نشود، برای آنکه مرافعهء وحشتناکی بپا خواهد کرد. علت تهییج من این است که فرا با زن برادرم سوزان به دیدن آقای آلبیت خواهم رفت تا در مورد استخلاص اتیین با او صحبت کنم: اتیین برادر من و زندگی او در خطر است. دو روز قبل پلیس ناگهان او را توقیف کرد. چنین حوادث در این روزها زیاد رخ میدهد. فقط پنجسال از انقلاب کبیر گذشته و مردم میگویند که هنوز انقلاب بپایان نرسیده. بهرجهت هرروز تعداد زیادی در میدان شهرداری بوسیله گیوتین اعدام میشوند…

 

■ دزیره

• آن‌ماری سلینکو
• ترجمه ع. اسکندری
• انتشارات

طراحی گرافیک و تبلیغات، طراحی لوگو، طراحی بروشور، طراحی کاتالوگ، طراحی سایت

◄ اقتباس سینمایی از دزیره، محصول ۱۹۵۴ به کارگردانی هنری کاستر و هنرنمایی مارلون براندو و جین سیمونز:

 

 

 

 

طراحی گرافیک مهدی محجوب
آن‌ماری سلینکو, انتشارات اردیبهشت, ع. اسکندری (مترجم), کتاب غیرایرانی