پنج سطر

از هر کتاب

Archive for اسفند, ۱۳۹۸

نخستین روز آفتابی بهار، رطوبت زمستانی انباشته در خاک را بخار می‌کرد و به استخوانهای پوک پیرانی که بیرون ریخته بودند و در کوره‌راه‌های کژ و کوژ باغ قدم می‌زدند، گرما می‌داد. فقط پیرمرد افسرده در بستر مانده بود. وقتی چشمهاش جز بختک چیزی نمی‌دید و گوشهاش بر غوغای مرغان باغ بسته بود، آوردنش به هوای آزاد سودی نداشت. خوسفینا بیانچی بازیگر سابق تئاتر، با همان یکتا پیرهن ابریشمی بلندی   ادامه ...

اصغر رستگار (مترجم) ایزابل آلنده کتاب غیرایرانی

نزدیک شش سال میان نوشهر و محمودآباد، بانویی آسوری مهمانسرایی را اداره می‌کرد. خوراک ماهی لذیذ و مشهوری داشت. با بستنی‌های تمشک وحشی، پسته و بادام و توت فرنگی که در اتاق دربسته ترکیب می‌کرد، از فوت و فن کار کسی با خبر نبود و با خامه‌های مخروطی محصول گاوهای هولشتان که در سراسر باغ آزادانه می‌چرخیدند آنها را زینت می‌داد. بنای مهمانخانه با نمای سفید و شیروانی سفال اخرایی   ادامه ...

انتشارات توس غزاله علیزاده کتاب ایرانی

برای اولین بار، دو سده بعد از آن که امیرشرف‌الدین در میان انبوهی از برگ‌های زرد پاییزی به دست مردان سلطان کشته شد و فال‌گیران گفتند خدایان او را به آسمان‌ها بازگردانده‌اند، گردباد سهمگینی تمام در و پنجره‌های شهر را سوار بر پشت خود کرد، از آن دست گردبادها که قبل یا بعد از وقوع حادثه‌ای بر می‌خیزند، گردبادی که جهت آب و باد و باران و حتی عقربه‌های ساعت   ادامه ...

انتشارات افراز بختیار علی سردار محمدی (مترجم) کتاب غیرایرانی

آفتاب می‌چسبید. بهار آمده بود و رفته بود ولی رنگ سفید زمستان هنوز روی قلهء کوهها باقی بود. قله‌ها را از اینجا نمی‌شد دید. اگر می‌خواستی ببینیشان بایدتا پیچ جاده جلو می‌رفتی. آن وقت سه تا قله را، یکی جلوتر و دوتا دورتر، می‌دیدی و می‌توانستی تا آن طرف دره بدوی و چهارمیشان را هم ببینی. کوهها کبود بودند و سفید. دره مسی بود، خاکی بود، سبز بود، زرد بود،   ادامه ...

انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کتاب ایرانی ناصر ایرانی

تا چشمم به زمینهای مسطح و سیاه اطراف شیکاگو افتاد، مایوس و دمغ شدم، تمام خیالاتم نقش بر آب شد. شیکاگو را شهری دیدم غیرواقعی که خانه‌های افسانه‌ایش از ورقه‌های زغال سیاه پوشیده در دود خاکستری رنگ ساخته شده بود، خانه‌هایی که پی‌هایشان آرام آرام در مرغزار نمناک نشست می‌کرد. بخارهایی که به تناوب در زمینهء افق پهناور فوران می‌کردند، در آفتاب زمستانی درخشش مات گونه داشتند. غوغای کرکنندهء شهر   ادامه ...

انتشارات کتاب تهران ریچارد رایت فرزانه طاهری (مترجم) کتاب غیرایرانی

با یک اسم معروف نمی‌توان تشخیص داد که «ستار» پسر «استاد حیدر نیزه‌ساز دیلمانی» در کدام نقطه از «لاهیجان» قدیم سکنی داشت. در اوایل قرن هشتم، «لاهیجان» بعضی مرداب‌ها در حدود دریا تشکیل می‌داد که اراضی مشجر و نیمه‌خش کرا از هم مقطو می‌ساخت، خانه‌های دهاتی که نمای آن‌ها گنبدهای علفی و دودزده‌ای بیش نبود به فاصله‌های بیعیده، این اراضی را آباد می‌کردند. ناحیه بین «لاهیجان کنونی و «دهکا» از   ادامه ...

انتشارات مرجان کتاب ایرانی نیما یوشیج

جودی عزیز: نامه‌ات رسید و من با حیرت تمام آن را دو بار خواندم. درست فهمیده‌ام که جرویس برای هدیهء کریسمس، بودجه‌ای در اختیارت گذاشته تا نوانخانهء جان گریر را به یک موسسهء نمونه تبدیل کنی؟ و تو مرا برای خرج کردن این پول انتخاب کرده‌ای؟ درست فهمیدم من؟ سالی مک‌براید مدیر یک یتیم‌خانه؟! طفلکها مغزتان عیب کرده یا به تریاکی، چیزی اعتیاد پیدا کرده‌اید، نکند این تراوشهای فکری دو   ادامه ...

انتشارات قدیانی جین وبستر کتاب غیرایرانی مهرداد مهدویان (مترجم)

روزی که هِدویگ آمد، یک روز دوشنبه بود و صبح همان دوشنبه دلم می‌خواست، پیش از آنکه خانم صاحبخانه نامهء پدرم را از زیر در تو بفرستد، لحاظ را، مثل بیشتر صبح‌هایی که توی خوابگاه کارآموزان زندگی می‌کردم، بکشم روی سرم. اما خانم صاحبخانه‌ام از توی راهرو بلند گفت: «براتون نامه اومده، از خونه‌س.» و وقتی نامه را از زیر در تو فرستاد، نامه‌ای به سفیدی برف که در سایهء   ادامه ...

انتشارات مروارید سیامک گلشیری (مترجم) کتاب غیرایرانی هاینریش بل

با سلامی از فلوریا آملیا به اورلیوس آوگوستین، اسقف هیپو. به راستی عجیب است که تو را این طور خطاب می‌کنم. روزگاری، خیلی خیلی پیش از این، به سادگی می‌نوشتم: «به اورل کوچولوی شوخ و شنگم» اما اکنون از زمانی که دست‌هایت را دورم حلقه می‌کردی، ده سال گذشته است و بسیاری چیزها عوض شده است. این را می‌نویسم، زیرا کشیش قرطاجنه به من اجازه داده است تا اعترافات تو   ادامه ...

کتاب غیرایرانی گلی امامی (مترجم) نشر فرزان روز یوستین گاردر

تا آنجا که من خبر دارم کیتارو نامی، تنها بنی‌بشری است که متن ترانه «دیروز» بیتلز را به ژاپنی سروده است [البته ژاپنی که چه عرض کنم، لهجه غلیظ کانسایی!] ایشان عادت داشت زیر دوش بزند زیر آواز و با کمال احساس، ترانه‌ی خود را بخواند: «دیروز دو روز قبل از فرداست، و یک روز بعد از دو روز قبل است.» تا آنجا که به یاد دارم از اینجا آغاز   ادامه ...

انتشارات بوتیمار کتاب غیرایرانی مونا حسینی (مترجم) هاروکی موراکامی