پنج سطر

از هر کتاب

Archive for تیر, ۱۴۰۰

سلیم فرخی گیج شد. هر قدمی که برای یافتن هستی، برای نجاتش، برای پیداکردن سرنخی در جست و جوی شخصیت او بر می‌داشت گیجترش می‌کرد. جغرافیای ذهنش جهت‌یابیش را چنان گم کرد که عاقبت به حس لامسه بسنده کرد و به ازدواج با نیکو تن داد. صدای خواهرش، گفت و گو از مراد، قربان صدقه‌های مادرش، حرف و سخن بیژن، صحرای دلش را خارستان کرد و خارها تیز بود و   ادامه ...

انتشارات خوارزمی سیمین دانشور کتاب ایرانی

گرومب گرومب! بادابوووم… ویرانی عظیم!… سرتاسر خیابان کنارهء رودخانه می‌شود خرابه!… همه شهر اورلئان زیر و رو می‌شود و توی گران‌کافه صدای رعد… یک میز کوچک پر می‌زند و هوا را می‌شکافد!… پرندهء مرمری! … می‌چرخد و می‌زند و پنجرهء رو به رو را هزار تکهء ریزریز می‌کند! … همه اثاثه کله‌پا می‌شود و از در و پنجره‌ها می‌زند بیرون و مثل باران آتش پخش می‌شود! پل محکم استوار، دوازده   ادامه ...

کتاب غیرایرانی لویی فردینان سلین مهدی سحابی (مترجم) نشر مرکز

او به سمت گردشگاه سنگفرش ساحل پیچید و جریان باد شدید و گزنده‌ای را که از سوی دریا می‌وزید، احساس کرد. ابرها در آسمان تغییر جهت می‌دادند. با اینکه فردا اولین روز بهار بود، تعجبی نداشت اگر برف می‌بارید. زمستان آن سال طولانی بود و همه بی‌صبرانه مشتاق رسیدن هوای گرم بودند، اما او هیچ اشتیاقی نداشت. او مخصوصا اواخر پاییز از اسپرینگ‌لیک لذت می‌برد. آن موقع سال افرادی که   ادامه ...

انتشارات لیوسا کتاب غیرایرانی مری هیگینز کلارک نفیسه معتکف (مترجم)

ترز عزیز! (چون به من اجازه می‌دهید که شما را مادموازل خطاب نکنم) به قول دوست ما برنار، در عالم هنر خبر مهمی از من بشنوید. عجبا! به سجع درآمد، لیکن آنچه نبه سجع در می‌آید، نه به عقل راست، ماجرایی است که هم‌اکنون برای شما حکایت خوام کرد. پیش خود مجسم کنید که دیروز، پس از آنکه با ملاقات خود مزاحمتان شدم، در بازگشت به خانه با یک «میلورد»   ادامه ...

احمد سمیعی (مترجم) بنگاه ترجمه و نشر کتاب ژرژ ساند کتاب غیرایرانی

نخست همه‌چیز زنده بود. کوچک‌ترین اشیا قلب تپنده و حتی ابرها نام داشتند. قیچی‌ها راه می‌رفتند، تلفن‌ها و کتری‌ها پسرعمو بودند و چشم‌ها و عینک‌ها برادر. سطح گِرد ساعت دیواری شکل صورت انسان بود، هر دانه‌ی نخودفرنگی در کاسه‌ات شخصیتی متفاوت داشت و نرده‌های جلوی ماشین والدینت دهانی خندان بودند. قلم‌ها کشتی‌های هوایی بودند، سکه‌ها بشقاب پرنده. شاخه‌های درختان بازو بودند. سنگ‌ها فکر می‌کردند و خدا همه جا بود. باور   ادامه ...

پل استر خجسته کیهان (مترجم) کتاب غیرایرانی نشر افق

اطراف قبرش در گورستان مخروبه چند نفری از تبلیغات‌چی‌های نیویورکی، که سابق همکارش بودند، جمع شده بودند و از انرژی و ابتکارش یاد می‌کردند و به دخترش نانسی می‌گفتند که همکاری با او تا چه حد لذت‌بخش بوده. چند نفر هم از استارفیش بیچ آمده بودند، از شهرک بازنشستگان جرزی که او از عید شکرگزاری سال ۲۰۰۱ در آن‌جا سکونت داشت – همگی‌شان هم سالمندانی که همین اواخر برای‌شان کلاس   ادامه ...

پیمان خاکسار (مترجم) فیلیپ راث کتاب غیرایرانی نشر چشمه