پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘رضا قاسمی’

مثل اسبی بودم که پیشاپیش وقوعِ فاجعه را حس کرده باشد. دیده‌ای چه طور حدقه‌هاش از هم می‌درند و خوفی را که در کاسه‌ی سرش پیچیده باد می‌کند توی منخرین لرزانش؟ دیده‌ای چه طور شیهه می‌کشد و سُم می‌کوبد به زمین؟ نه، من هم ندیده‌ام. ولی، اگر اسبی بودم هراسِ خود را این طور برملا می‌کردم. (کسی چه می‌داند؟ کنیز بسیار است کدو هم بسیار! شاید روزی مادری از مادرانِ   ادامه ...

رضا قاسمی کتاب ایرانی نشر ورجاوند

چرا اینهمه فرق می‌کند تاریکی با تاریکی؟ چرا تاریکی تهِ گور فرق می‌کند با تاریکی اتاق؟ … فرق می‌کند با تاریکی تهِ چاه؟ … فرق می‌کند با تاریکی زهدان؟… وقتی دایی، با آن دو حفر‌ه‌ی خالی چشم‌ها توی صورتش، برگشت طرف درخت انجیر وسط حیاط طوری برگشت که انگار می‌بیند. طوری برگشت که من ترسیدم. تو بگو، ” نایی”. چرا تاریکی ازل فرق می‌کند با تاریکی ابد؟ چرا تاریکی پشت   ادامه ...

رضا قاسمی کتاب ایرانی نشر باران