پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘امیر عشیری’

ماجرا بدینسان آغاز شد در تاریکی شب، به تخته سنگی که با جاده مال‌رو چندان فاصله‌ای نداشت، مردی مسلح در کمین نشسته بود. کمر قتل مرد جوانی را بسته بود که آن مرد دیر یا زود از آنجا می‌گذشت. مرد، پنج‌تیر انگلیسی خود را روی زانوهایش گذاشته بود. بیصبرانه انتظار می‌کشید… نیمه‌های شب صدای سم اسبی که معلوم بود چهارنعل در حرکت است. از فاصله‌ای نه چندان دور بگوشش خورد.   ادامه ...

امیر عشیری انتشارات معرفت کتاب ایرانی