پائولو آن شب نیز حاضر میشد تا از خانه خارج شود. مادرش در اتاق خود، که مجاور اتاق او بود میشنید که او دزدکی در حال حرکت است. شاید منتظر این بود که مادر چراغ را خاموش کند و به رختخواب برود تا او بتواند با خیال راحت خانه را تکر کند. مادر چراغ را خاموش کرد، ولی به رختخواب نرفت، پشت در نشسته بود. دستهای خود را که شبیه ادامه ...