وقتی کلانتر همراه لوکاس بیپام دم زندان رسید درست ظهر روز یکشنبه بود، گرچه همه مردم شهر (شاید هم به دلیل اهمیت موضوع، همهی مردم شهرستان) از شب قبل باخبر شده بودند که لوکاس مرد سفیدپوستی را کشته است. او آنجا بود، انتظار میکشید. اولین کسی بود ه خودش را آنجا رسانده بود. آن طرف خیابان مقابل زندان، زیر سایبان دکان بستهی آهنگری، طوری ایستاده بود که خیال میکردی وقتگذرانی ادامه ...