پنج سطر

از هر کتاب

Archive for شهریور, ۱۳۸۸

چند ماه بود که از بابا خبری نداشتیم. او به خاطر فعالیت های سیاسی اش به ندرت خانه می آمد. طوری که ما به نبودش عادت کرده بودیم. ولی این بارغیبتش طولانی شده بود. مادرم می گفت: پدرت از وقتی کار در آسیاب پاپا را رها کرده و توی بازار گونی فروشها مشغول شده، وارد فعالیت های سیاسی شده و با آدمهای سرّی رفت و آمد می کند. صاحب کار   ادامه ...

انتشارات سوره مهر سیده زهرا حسینی کتاب ایرانی