بعد از آتش سوزی سلول های انفرادی، مرا با عده ای دیگر ازآنجا بردند. آتش ازتعمیرگاه پشت دیوارها شروع شد و به سرعت همه جا راگرفت. شعله ها از روزنهی نزدیک سقف تو می آمدند و… هنوز بعداز سالها سرم پراست از هیاهوی آن روزها. فریاد کمک و ضجه زن ها زیر گرگر آتش و جیغ های خفه ای که انگار کسی از گلوم میکشید و کم کم زیر دود و دم ها بیرنگ میشد…
■ چرنگ سوخته (ازمجموعه داستان بگذریم)
• نوشته بهناز علیپور گسکری
• نشر چشمه