دوشنبه هیجدهم اوت سال هزار و پانصد و هفتاد و دو، جشن باشکوهی درعمارت “لوور” پاریس برپا بود. در و پنجرههای عمارت که معمولا بسته و خاموش بودند، و هیچ نوری از آنها به بیرون نمیتابید، در این شب گشوده و چراغها و لوسترهای مجلل که همگی از درون و بیرون روشن بودند، چهرهای نورانی به ساختمان بخشیده بودند. کوچهها و خیابانهای اطارف لوور که شبها پس از ساعت نه در خاموشی عمیقی فرو میرفت و بندرت اتفاق میافتاد که کسی از آن بگذرد، اینک که شب از نیمه گذشته بود، جمعیت کثیری در آن حرکت میکردند.
توده تماشاچیان اواج خروشانی را میماندند که با موجهای پی در پی بسوی عمارت میشتافتند و هرآن بر تعدادشان افزوده میشد. غوغائی بپا بود، تو گوئی طوفانی عظیم امواج دریا را به غرین وا میداشت. خیابانهای “سن ژرمن” و “استروت” را آنچنان جمعیتی پوشانده بود که اگر از آسمان سوزن میافتاد به زمین نمیرسید. صدای هیاهوی مردم پس از برخورد با دیوارهای عمارت لوور، میشکست و انعکاس صوت به درون بنای هتل “دبوربون” که مقابل ساختمان لوور قرار داشت، راه مییافت…
■ ملکه مارگو
• الکساندر دوما
• ترجمه: شهرام پورانفر
• انتشارات اکباتان
◄ از روی رمان ملکهء مارگو، فیلمی به همین نام در سال ۱۹۹۴ و به کارگردانیه کلود پاتریس شرو ساخته شد: