پنج سطر

از هر کتاب

استخوان‌های دوست‌داشتنی

نام من سالمون بود، که مثل ماهی سالمون نوشته می‌شود، و نام کوچکم سوزی بود. من چهارده ساله بودم که در ۶ دسامبر ۱۹۷۳ به قتل رسیدم. در عکس‌های مربوط به دختران گمشده که در دهه هفتاددر روزنامه‌ها چاپ می‌شد، این دختران اکثرا شبیه من به نظر می‌رسیدند، دخترانی سفیدپوست با موهای قهوه‌ای. این قبل از آن بود که عکس بچه‌ها از همه نژادها و جنسیت‌ها روی کارتن‌های حاوی شیر یا در آگهی‌هایی که روزانه در صندوق پست انداخته می‌شد شروع به ظاهرشدن کند. در آن دوران هنوز مردم اعتقاد داشتند چیزهایی از این قبیل اتفاق نمی‌افتد.
در کتاب درسی مدرسه راهنمایی‌ام، من گفته یک شاعر اسپانیایی به نام خوآن رامون خیمنث را که خواهرم برایم تعریف کرده بود، نقل کرده بودم. آن گفته چنین بود: «اگر به شما کاغذ خط‌کشی‌شده دادند، پشتش بنویسید.» من آن گفته را به این لحاظ انتخاب کردم که هم بیانگر احساس تحقیرآمیزی بود که نسبت به محیط گنگ و بی‌احساس کلاس درس داشتم و هم به دلیل آن که یک نقل قول احمقانه از ترانه یک گروه موسیقی راک نبود…

استخوان‌های دوست‌داشتنی

آلیس سبالد
• ترجمه: میترا معتضد
• نشر البرز

طراحی گرافیک و تبلیغات، طراحی لوگو، طراحی بروشور، طراحی کاتالوگ، طراحی سایت

◄ اقتباس سینمایی از کتاب استخوان های دوست داشتنی در فیلمی به همین نام، محصول ۲۰۰۲ نیوزلند و به کارگردانی پیتر جکسون:

 

طراحی گرافیک مهدی محجوب
آلیس سبالد, کتاب غیرایرانی, میترا معتضد (مترجم), نشر البرز