پنج سطر

از هر کتاب

دشمنان

هرمان برودر غلتی زد و یک چشمش را گشود. در عالم خواب و بیداری نمی‌توانست تشخیص دهد کجاست، در تسیوکیف، یا در ارودی آلمانی‌ها؟ حتی لحظه‌ای خود را مخفی در انبار کاه در لیپک تصور کرد. این مکان‌ها هرچند گاهی درذهن او به هم می‌آمیختند. می‌دانست در بروکلین است اما صدای فریادنازی‌ها را می‌شنید. آن‌ها سرنیزه را در کاه فرو می‌کردند تا او را خارج کنند و او خود را بیشتر و بیشتر میان کاه‌ها فرو می‌کرد. تیغهء سرنیزه‌ای سرش را لمس کرد. بیداری کامل نیاز به اراده داشت. «کافی است!» این را گفت و نشست. روز به نیمه رسیده بود. یادویگا مدتی بود که لباس پوشیده بود. چشمش به تصویر خد در آینه دیواری مقابل تخت افتاد. صورت تکیده، چند تار موی باقیمانده که زمانی سرخ بود اینک به زردی زده با چند تار خاکستری در میان چشمان آبی، با نفوذی ملایم، زیر ابروهای آشفته، دماغی باریک، گونه‌های آویزان، لب‌های نازک…

 

 

دشمنان

• آیساک باشویس سینگر
• ترجمه احمد پوری
• نشر باغ نو

طراحی گرافیک و تبلیغات، طراحی لوگو، طراحی بروشور، طراحی کاتالوگ، طراحی سایت

طراحی گرافیک مهدی محجوب
آیساک باشویس سینگر, احمد پوری (مترجم), کتاب غیرایرانی, نشر باغ نو