پنج سطر

از هر کتاب

سال ۱۷۷۵ میلادی بهترین روزگار و بدترین روزگار بود، دوران دانش، ایمان، روشنایی بود، و درعین حال زمان نادانی، سیاهی و نومیدی.
پادشاهی با چانه بزرگ و ملکه زشتی بر تخت سلطنت انگلستان قرار داشتند و پادشاهی با اندامی درشت و ملکه ای زیبا بر فرانسه حکومت می راندند. در هر دو کشور بزرگان قوم بر این عقیده بودند که موقعیتشان تا ابد ثابت و پابرجا خواهد بود. فرانسه بطور مدام در راه پیشرفت مادی بود اما با همان سرعتی به سراشیبی سقوطی می غلطید چرا که برای نمونه جوانی را به جرم اینکه به هنگامی که کشیشها رژه می رفتند به آنها ادای احترام نکرده بود، محکوم به مرگ کردند، ابتدا دستهایش را بریدند و سپس زبانش را قطع کردند و بعد بدنش را زنده زنده در آتش انداختند.
اما در آن هنگام که این شکنجه ها اعمال می شد، دست تقدیر درختهایی را می پروراند تا روزی به دست خیلی محرومان انداخته شود و از آنها تخته هایی ساخته گردد که با اضافه کردن یک کیسه و تیغه، نام خود را در تاریخ به عنوان مخوف ترین دستگاه کشتار به ثبت برساند. به احتمال در همان زمان نیز ارابه های زمخت روستاییان که در انبارهای بی در و پیکرشان قرار داشت منتظر روزی بودند که از کنج انبار بیرون آورده شوند و محکومین به اعدام را به میدان ببرند…

■ داستان دو شهر

• چارلز دیکنز
• ترجمه کامران ایراندوست
• کتاب درنا

◄ اقتباس سینمایی از کتاب داستان دو شهر، ساخته شده در سال ۱۹۳۵ به کارگردانی جک کانوی (Jack Convey):

 

 

طراحی گرافیک مهدی محجوب
چارلز دیکنز, کامران ایراندوست (مترجم), کتاب درنا, کتاب غیرایرانی