اُوه پنجاه و نه سال دارد. اتومبیلش ساب است. با انگشت اشاره طوری به کسانی اشاره میکند که ازشان خوشش نمیآید که انگار آنها دزد هستند و انگشت اشاره اُوه چراغقوه پلیس! جلوی پیشخان مغازهای ایستاده که صاحبان اتومبیلهای ژاپنی میآیند تا کابلهای سفیدرنگ بخرند. اُوه مدتی کمکفروشنده را نگاه میکند. سپس جعبه نهچندان بزرگ و سفید را جلوی صورتش تکان میدهد.
میپرسد: «خوب! ببینم، این یکی از همون اوپَد هاس؟»
فروشنده که مرد جوان ریقونهای است با تردید نگاهش میکند. معلوم است دارد سعی میکند جلوی خودش را بگیرد تا جعبه را بلافاصله از دست اُوه بقاپد.
«بله درسته، آیپد. ولی خیلی خوب میشه اگه اینجوری تکونش ن دین…»
اُوه طوری جعبه را نگاه میکند که انگار نمیشود بهش اطمینان کرد. انگار جعبه یک وسپاسوار با شلوار ورزشی باشد که همین حالا به اُوه گفته «آهای رفیق» و سعی دارد یک ساعت مچی بهش قالب کند.
«آها، پس کامپیوتره؟»
فروشنده با سر تایید میکند. سپس راجع به عکسالعملش فکر میکند و سرش را به علامت منفی تکان میدهد.
■ مردی به نام اُوه
• فردریک بکمن
• ترجمه فرناز تیمورازف
• نشر نون
◄ اقتباس سینمایی از کتاب مردی به نام اوه، محصول ۲۰۱۵ به کارگردانی هانس هولم: