شب کریسمس سال ۱۸۶۳ در آسمان شهر «کونکورد» در ایالت ماساچوست، هیچ ستارهای چشمک نمیزد. درواقع ابرهای خاکستری کبودرنگی سراسر آسمان را پوشانیده بود. هوا رایحهء برف و بوی چوب سوخته میداد. سربازان از جنگ برگشته یقههای رنگ و رو رفتهء اونیفورمهای نظامیِ آبیرنگ خود را برگردانیده و در خیابانهای پرل و لای به دشواری حرکت میکردند. برخی از آنها، در حالیکه باد سردی که میوزید برروی صورتشان میکوفت، لنگان لنگان با عصای زیر بعل پیش میرفتند. هنگامی که تندباد و بوران دانههای ریز و سوزندهء برف را از هرسو تازیانهوار بر پیکر خسته و ناتوانشان میکوفت، آستینهای خود را میپیچیدند تا از نفوذ بیشتر سرماب ه جسم و جانشان جلوگیری کنند. این سربازان از جبهههای جنگی «بول ران»، «آنتی تام»، «چنسلورزویل»، و «گتیزبورگ» آمده بودند و با خود میگفتند کی این جنگ لعنتی سه سالهء آقای لینکلن پایان خواهد یافت.
باد سردی شاخههای خشک شدهء درخت مو را، که دیوار ساختمان سه طبقهء قهوهیی رنگی را در نبش خیابان «هاوتورن» و «لگزینگتون» پوشانیده بود، میلرزانید و صدای خش خشی از آن بر میخاست. سردر طاق نمای این ساختمان را چند شاخهء خشک شدهء درخت کاج که با پارچهء پشمی قرمز رنگی به هم بسته شده بودند، تزئین کرده بود.
در نگاه اول هیچ چیز غیرعادی در این محل مشاهده نمیشد. این ساختمان هم مانند ساختمانهای بنای رنگ و رو رفتهء «کونکورد» بود امّا بدون شک به شکوه و زیبایی عمارت سنگی مجلل جنب آن نبود…
■ زنان کوچک
• لوییزا می الکات
• ترجمه امیرمحمود فخرداعی
• انتشارات صفیعلیشاه
◄ اقتباس سیمایی از زنان کوچک در سال ۱۹۹۶ به کارگردانی کارگردانی گیلیان آرمسترانگ و بازی وینونا رایدر و سوزان ساراندون:
◄ انیمیشن ژاپنی زنان کوچک که در سال ۱۹۸۷ ساخته شد: