باراباس از راه دریا به خانه آمد و عضو خانواده شد، کلارای کوچک با خط زیبا و ظریف خود این واقعه را ثبت کرد. از همان زمان خود را عادت داده بود تا تمامی وقایع مهم را ثبت کند، بعدها، زمانی که سخن نمیگفت، رویدادهای کم اهمیتتر را هم ثبت میکرد، و حتی حدس هم نمیزد که پنجاه سال بعد محتوای دفترجههای خاطراتش خاطرههای گذشته را تازه سازند و بیش ادامه ...
بسیار خوب، این هم دِه. دیروز عصر ریسدم. مدیر بچهها را به خط کرده بود و به پیشباز آورده. بیست سی تایی. وسط میدانگاهی ده. اسمش؟… حسن آباد یا حسین آباد یا علی آباد. معلوم است دیگر. اسم که مهم نیست. دهی مثل همه دهات. یک لانه زنبور گلی و به قد آدمها. کنار آب باریکهای یا چشمهای یا استخری یا قناتی…یعنی که آبادی. با این فرق که من در ادامه ...
این کتاب شامل یادداشتهای مردی است که به ما از آدمی به نام گرگ بیابان یعنی همان اصطلاحی که اغلب خودش به کار میبرد رسیده است. در اینکه آیا این نوشته احتیاجی به اظهارنظر به صورت مقدمه دارد یا خیر جای گفتگو است. من، بهرحال خیال میکنم که احتیاج باشد چندورقی به اوراق گرگ بیابان اضافه نموده و سعی نمایم خاطراتی را که از او دارم به روی کاغذ بیاورم. ادامه ...