پنج سطر

از هر کتاب

ارلاندو

او – و باید با اطمینان تصریح کنیم که اشارهء ما به یک مرد است، گو اینکه لباس پوشیدنش به شیوه مرسوم روزگار ممکن بود ما را هم در تشخیص جنستیش به اشتباه اندازد- در کنار جمجمه یک زنگی که از لاپهء شیروانی آویزان بود و به آرامی تاب می‌خورد، ایستاده بود و حرکاتی حاکی از مثله کردن اعضای صورت انسانی را نمایش می‌داد. رنگ جمجمهء آویخته از لاپهء اتاق اتاق زیرشیروانی به مثابه رنگ توپ فوتبالی کهنه بود و خود جمجمه – اگر می‌شد گونه‌های گود افتاده و آن دوتا تار موی زبر همچون الیاف نارگیلش را نادیده گرفت- چندان تفاوتی با یک توپ فوتبال نداشت. جمجمه یادگار سری بود که پدر «ارلاندو» یا شاید پدربزرگ «ارلاندو» از گردن یک افریقایی بدوی قوی هیکل جدا کرده بود که در صحراهای وحشی و بی آب و علف آفریقا شب هنگام در روشنایی ماه غافلگیر شده به دام افتاده بود، و اکنون آویزان از سقف به آرامی در هوا تاب می‌خورد، ابدی‌گونه در نسیمی به هرسو نوسان می‌کرد که هیچ‌گاه از وزش در اتاقهای زیرشیروانی خانه بزرگ اربابی که روزی صاحب جمجمه را به قتل رسانده بود باز نمی‌ایستاد…

ارلاندو، حقیقت چهار قرن زندگی

ویرجینیا وولف
• ترجمه محمد نادری
• انتشارات امیرکبیر

 

طراحی گرافیک و تبلیغات، طراحی لوگو، طراحی بروشور، طراحی کاتالوگ، طراحی سایت

طراحی گرافیک مهدی محجوب
انتشارات امیرکبیر, کتاب غیرایرانی, محمد نادری (مترجم), ویرجینیا وولف