پنج سطر

از هر کتاب

خانه سکوت

گفتم: خانوم‌جان غذا حاضره. بفرمائید سر میز.
چیزی نگفت.
همچنان به پارچهء در دستش چسبیده بود و آن را می‌دوخت.
رفتم و بازویش را گرفتم و سر میز نشاندم
فقط غر زد. به آشپزخانه رفتم، سینی را برداشتم و آوردم و جلویش گذاشتم. نگاه کرد اما به غذا دست نزد. به فکرم رسید با گفتن حرفی شروع کنم. پیش‌بندش را درآوردم و پشت
گوش‌های بزرگش بستم.
گفت: امشب دوباره چکارکردی؟ ببینم چی سر هم کردی؟
گفتم: امام‌بای. دیروز خواسته بودین؟
مال عصره؟
سینی رو جلوش گذاشتم، چنگالش رو برداشت و بادمجان‌ها را هم زد. بعد از کمی ور رفتن با غذا، شروع به خوردن کرد.
گفتم: خانوم‌بزرگ سالادتون هم اینجاست. و داخل رفتم.
یه بادمجان هم خودم برداشتم، نشستم و شروع به خوردن کردم.
کمی بعد صدا کرد: نمک، رجب نمک کجاست؟
بلند شدم رفتم، نگاه کردم و دیدم که نمک تو دستاش بود.
«اینجاست نمکتون».
گفت: اینم جدیدا درآوردی. من دارم غذا می‌خورم چرا به آشپزخونه می‌ری؟
جواب ندادم.
– «فردا می‌آن؟»
گفتم: می‌آن خانوم بزرگ، می‌آن، نمک می‌زنین؟
گفت: تو دخالت نکن، می‌آن؟
گفتم: فردا بعد از ظهر. تلفن که کردن.
«دیگه چته؟»
بادمجان نصفه رو برگردوندم. تو یه بشقاب تمیز خیلی زیبا و لوبیا ریختم بردم…

خانه سکوت

• اورهان پاموک
• ترجمه مریم طباطبائیها
• نشر پوینده

طراحی گرافیک مهدی محجوب
اورهان پاموک, کتاب غیرایرانی, مریم طباطبائیها (مترجم), نشر پوینده