پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘اورهان پاموک’

گفتم: خانوم‌جان غذا حاضره. بفرمائید سر میز. چیزی نگفت. همچنان به پارچهء در دستش چسبیده بود و آن را می‌دوخت. رفتم و بازویش را گرفتم و سر میز نشاندم فقط غر زد. به آشپزخانه رفتم، سینی را برداشتم و آوردم و جلویش گذاشتم. نگاه کرد اما به غذا دست نزد. به فکرم رسید با گفتن حرفی شروع کنم. پیش‌بندش را درآوردم و پشت گوش‌های بزرگش بستم. گفت: امشب دوباره چکارکردی؟   ادامه ...

اورهان پاموک کتاب غیرایرانی مریم طباطبائیها (مترجم) نشر پوینده

روزی کتابی خواندم و کلّ زندگی‌ام عوض شد. کتاب چنان نیرویی داشت که حتی وقتی اولین صفحه‌هایش را می‌خواندم، در اعماق وجودم گمان کردم تنم از میز و صندلی‌ای که رویش نشسته‌ام جدا شده و دور می‌شود. اما با آن‌که گمان می‌کردم تنم از من جدا و دور شده، گویی با تمام وجود و همه چیزم، بش از هر زمان دیگر، روی صندلی و پشت میز بودم و کتاب نه   ادامه ...

ارسلان فصیحی (مترجم) انتشارات ققنوس اورهان پاموک کتاب غیرایرانی

از ونیز به ناپل می رفتیم. کشتی های ترک‌ها راهمان را بستند. ما روی هم رفته سه کشتی داشتیم، اما صف کشتیهای پارویی آن‌ها که از میان مه بیرون می‌آمد، انگار پایانی نداشت. در لحظه‌ای ترس و نگرانی بر کشتیمان سایه انداخت. پاروزنانمان که بیش‌ترشان ترک و مغربی بودند، فریاد شادی سر داده بودند. اعصابمان در هم ریخت. کشتیمان، مثل دو کشتی دیگر، دماغه‌اش را به طرف خشکی، به غرب   ادامه ...

ارسلان فصیحی (مترجم) انتشارات ققنوس اورهان پاموک کتاب غیرایرانی