پنج سطر

از هر کتاب

دل سگ

عو عو عو… عو…و… و… عوعو. آخ نگاهم کنید، دارم می میرم. پای این درگاهی کولاک برایم مرثیه می خواند و من همراهش زوزه می کشم. کارم تمام است. آن بی پدری که کلاه سفید چرکی به سر داشت، آب جوش ریخته و پهلوی چپم را سوزانده. آشپز ناهارخوری ادارهء شورای اقتصاد ملی را می گویم. خوک کثیف! مثلا به اش می گویند پرولتر! خدایا، چقدر درد می کند! آب جوش تنم را تا مغز استخوان سوزانده. می شود تا ابد زوزه کشید، اما چه فایده؟

آخر من چه هیزم تری به او فروخته ام؟ اگر سطل های زبالهء شورای اقتصاد ملی را زیر و رو کرده باشم، جیرهء غذاشان را که ندزدیده ام، نه؟ خوک طماع! دک و پوز بی ریختش را باش. از تنه اش هم پروارتر است. کلاش بی عاطفه! امان از دست آدمها! سرظهر بود که آن نفهم رویم آب جوش ریخت، حالا هوا دارد تاریک می شود- از بوی پیاز ایستگاه آتش نشانی پره چیستنکا پیداست که ساعت باید تقریبا چهار بعد از ظهر باشد. می دانید، آتش نشانها شام سوپ دارند. نه اینک خودم اهمیتی به آن بدهم. می توانم بدون سوپ سر کنم – از قارچ هم خوشم نمی آید…

دل سگ

• میخائیل بولگاکف
• ترجمه مهدی غبرایی
• کتابسرای تندیس

◄ اپرای دل سگ (قلب سگی)، بر اساس اثر میخائیل بولگاکف، اجرا شده در سال ۲۰۰۷ توسط اپرای گوریلا با نگارش رودولف روجان و کارگردانی سالی استانکل:

 

طراحی گرافیک مهدی محجوب
کتاب غیرایرانی, کتابسرای تندیس, مهدی غبرایی (مترجم), میخائیل بولگاکف