پنج سطر

از هر کتاب

بایگانی برای ‘میخائیل بولگاکف’

غروب یک روز گرم بهاری بود و دو مرد در پاتریارک پاندز دیده می‌شدند. اولی چهل سالی داشت، لباس تابستانی خاکستری‌رنگی پوشیده بود، کوتاه‌قد بود و مو مشکی، پروار بود و کم مو. لبهء شاپوی نو نوراش را به دست داشت و صورت دو تیغه کرده‌اش را عینکِ دسته‌شاخی تیره‌ای، با ابعاد غیرطبیعی، زینت می‌داد. دیگری مردی بود جوان، چهارشانه، با موهای فرفری قرمز و کلاه چهارخانه‌ای که تا پشت   ادامه ...

انتشارات فرهنگ نشر نو عباس میلانی (مترجم) کتاب غیرایرانی میخائیل بولگاکف

روز ۲۹ آوریل رگباری، غبار از تن مسکو شست. هوا دلپذیر بود و فرحبخش، و جان تازه‌ای در آدم می‌دمید. با لباس خاکستری نو و پالتو تر و تمیزم در خیابانهای پایتخت به جستجوی نشانیِ ناآشنایی برآمدم، دلیل این کار، نامه غیرمنتظره‌ای بود که در جیب داشتم. متن نامه چنین بود: سرگئی لئونتیه‌ویچ عزیز: بسیار مشتاقم شما را ببینم و دربارهء موضوعی کاملا محرمانه که شاید برای شما نیز جالب   ادامه ...

احمد پوری (مترجم) کتاب غیرایرانی میخائیل بولگاکف نشر افکار

عو عو عو… عو…و… و… عوعو. آخ نگاهم کنید، دارم می میرم. پای این درگاهی کولاک برایم مرثیه می خواند و من همراهش زوزه می کشم. کارم تمام است. آن بی پدری که کلاه سفید چرکی به سر داشت، آب جوش ریخته و پهلوی چپم را سوزانده. آشپز ناهارخوری ادارهء شورای اقتصاد ملی را می گویم. خوک کثیف! مثلا به اش می گویند پرولتر! خدایا، چقدر درد می کند! آب   ادامه ...

کتاب غیرایرانی کتابسرای تندیس مهدی غبرایی (مترجم) میخائیل بولگاکف