قهرمان اصلی، در این قسمت اول، یک زن آلمانی ۴۸ ساله است. قد او یک متر و هفتاد و یک سانتیمتر و وزن او در حدود شصت و هشت کیلو و هشتصد گرم است، یعنی، با اختلاف سیصد یا چهارصد گرم، وزن ایدهآل برای چنین قدی. رنگ چشمانش چیزی است بین آبی تند و سیاه، انبوه موهای براق و بلوندش، که کمی به خاکستری میزند و او آنها را به روی شانههایش افشان میکند، به سرش حالتی میدهد که گویی کلاهی طلایی بر تارکش گذاشته باشند. این زن لنی فایفر نام دارد. نام خانوادگی پدریاش گرویتن است، و سی و دو سال تمام، البته با چند تا قطع و وصل، به امر عجیب و غریبی اشتغال داشت که در عرف متداول و مرسوم به آن «کار» میگویند: در ابتدا، پنج سال به صورت کارمند غیرمتخصص در موسسه پدرش و بعد، بیست و هفت سال تمام، به عنوان کا رگر غیرمتخصص در امر گلآرایی، نزد سایرین. بعد از اینکه، در اوج تورم، تنها دارایی غیر منقولش را که عبارت از خانهء باشکوهی بود و در مرکز شهر جدید قرار داشت و چهارصد هزار مارک میارزید از روی دست و پا چلفتی به ثمن بخس میفروشد، بدون دلیل قانعکنندهای – نه پیری و نه مریضی را میتواند عنوان کند- کارش را رها میکند، به طوری که در حال حاضر تقریبا درآمدی برای گذران زندگی ندارد…
■ سیمای زنی در میان جمع
• هاینریش بل
• ترجمه مرتضی کلانتریان
• نشر آگاه