پنج سطر

از هر کتاب

نان و شراب

دن بنه دتو، کشیش پیر، روی دیوار باغچه، در سایء درخت سروی نشسته است. سیاهی ردایش دنبالهء سایهء درخت است که به دیوار افتاده و آن را در خود محو کرده است. پشت سر او خواهرش پشت دستگاه نساجی خود که بین پرچینی از نهالهای شمشاد و بوته های انبوه «اکلیل کوهی» کار گذاشته اند به نساجی مشغول است. ماکوی دستگاه که از چپ به راست و از راست به چپ در جست و خیز است روی تارهای سرخ و سیاه حرکت می کند، و این حرکت با آهنگ پایی ماشین که تاارگشاها را بلند می کند و با حرکت شانه که پود را می کوبد موزون است. بعد از ظهر روزی از روزهای اواخر آوریل و هوا ملایم است. فکر نیز به دنبال حرکت ماکو از چپ به راست و از راست به چپ می جهد.
از سمت راست به شهر می روند و از سمت چپ بلافاصله به کوهستان بر می خورند.
در سمت راست خط آهن و شاهراه ملی است که بر مسیر راه قدیم ویاوالریا از میان چمنزارها و گندمزارها و کشتهای سیب زمینی و چغندر و لوبیا و ذرت به آوه تزانو می رود…

نان و شراب

• اینیاتسیو سیلونه
• ترجمه محمد قاضی
• انتشارات زرین

طراحی گرافیک مهدی محجوب
انتشارات زرین, اینیاتسیو سیلونه, کتاب غیرایرانی, محمد قاضی (مترجم)