پنج سطر

از هر کتاب

بالا بلندتر از هر بلندبالایی
حدود بیست سال پیش، شبی از شبها که خانوادهء پراولاد ما درگیر بیماری اُریّون بود، خواهر کوچکم، فرنی، را با گهواره و ساز و برگش به اتاق ظاهرا عاری از میکرب من و برادر بزرگترم سیمور منتقل کردند. من پانزده سال داشتم و سیمور هفده سال. حوالی ساعت دو بعد از نیمه‌شب بود که به صدای گریهء هم‌اتاقی تازه‌وارد از خواب پریدم. چند دقیقه‌ای تاقباز و بی حرکت ماندم و به قیل و قال او گوش دادم تا این‌که حس کردم، یا شنیدم، سیمور توی تختش که بغل تخت من بود وول می‌خورد. آنوقتها یک چراغ قوّه روی میز بین تختهایمان می‌گذاشتیم برای موارد اضطراری، که البته تا جایی که یادم است هیچوقت پیش نیامده بود. سیمور چراغ قوّه را روشن کرد و از تختخواب پایین آمد. گفتم: «تازه دادم خورد. گرسنه نیست.» توی تاریکی رفت سراغ قفسه کتاب و نور چراغ قوّه را آرام‌آرام روی طبقه‌ها گرداند. توی تختم نشستم. پرسیدم: «میخواهی چکار کنی؟» سیمور کتابی برداشت و گفت: «گمانم بد نباشد یک چیزی برایش بخوانم.» گفتم: «ای بابا، اون که ده ماه بیشتر ندارد.» گفت: «می‌دانم، اما گوش که دارد، می‌شنود.»
داستانی که سیمور آن شب، توی نور چراغ قوّه، برای فرنی خواند یکی از قصه‌های تائویی مورد علاقه‌اش بود. هنوز هم که هنوز است فرنی مدعی است که یادش می‌آید سیمور آن را برایش خوانده…

 

بالابلندتر از هر بلندبالایی

• جی. دی. سلینجر
• ترجمه شیرین تعاونی (خالقی)

• انتشارات نیلوفر

طراحی گرافیک و تبلیغات، طراحی لوگو، طراحی بروشور، طراحی کاتالوگ، طراحی سایت

طراحی گرافیک مهدی محجوب
انتشارات نیلوفر, جی. دی. سلینجر, شیرین تعاونی (مترجم), کتاب غیرایرانی