پنج سطر

از هر کتاب

سرگشته راه حق
من ناچیز که امروز قلم به دست گرفته ام تا رفتار و کردار ترا به نگارش درآورم، در روز نخستین دیدارمان، یک گدای زشت و حقیر بودم.
– پدر فرانسوآ آیا تو آن روز را به یاد داری؟ – زشت و حقیر بودم و از پشت گردن تا ابروهایم پر از مو، صورتم پر از ریش و پشم و نگاهم ترسیده و وحشت زده بود. به جای سخن گفتن بسان بره بع بع می کردم و تو برای تمسخر زشتی و حقارتم مرا «برادر لئون» -برادر شیر- لقب دادی. اما پس آنگاه که داستان زندگی ام را برایت شرح دادم گریه سر دادی، مرا پیش کشیدی و در آغوشم گرفتی و گفتی: «ببخش که تورا مسخره کردم و «شیر» نامیدمت. اکنون می بینم که به راستی شیر هستی و آنچه به دنبالش می روی تنها شیر است که دل و جرات دنبال کردنش را دارد.»
من از دیری به دیر دیگر، از روستایی به روستای دیگر و از صحرایی به صحرای دیگر به جستجوی خدا می رفتم. ازدواج نکرده بودم و فرزندی نداشتم: زیرا در جستجوی خدا بودم. اگر مردم یک برش نان و یک مشت زیتون به من می دادند، فراموش می کردم آنها را بخورم، زیرا در جستجوی خدا بودم…

سرگشته راه حق

•نیکوس کازانتزاکیس
• ترجمه منیر جزنی
• انتشارات امیرکبیر

طراحی گرافیک مهدی محجوب
انتشارات امیرکبیر, کتاب غیرایرانی, منیر جزنی (مترجم), نیکوس کازانتزاکیس